پرچم باهماد آزادگان

415 ـ شورش مردم در دیماه 96 ـ 13

«در مشروطه راه بردن کشور بگردن مردمست. مردم مکلفند که کشور را اداره کنند. آن روزی که ما در ایران شوریدیم و بیرق مشروطه‌خواهی افراشتیم ، معنای آن شورش این بود که بمحمدعلی‌میرزا و امیر بهادر و دیگران میگفتیم : شما بروید ، ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد. معنی مشروطه همینست.
اکنون ما یا باید از مشروطه دست بکشیم و این قانونها را کنار گزاریم و یک نفر ماننده‌ی ناصرالدینشاه را بیاوریم و بگوییم بنشین و با استبداد این کشور را اداره کن و هرچه دلت خواست آن را بکار بند ، و یا خودمان مکلف باشیم که کارها را اداره کنیم.
بدیهیست که این دومی را خواهیم کرد و اکنون سخن در آنست که یک توده کشور را چطور اداره میکنند؟..

بدیهیست که همه‌ی مردم آن استعداد را ندارند که در کارهای سیاسی و اجتماعی دخالت کنند و اظهار عقیده نمایند. این بگردن یک دسته از هوشمندان و غیرتمندانست که پا پیش گزارند و باهم اندیشه یکی کنند و کشور را راه برند.
تا در یک توده همه‌ی مردم دارای رشد سیاسی نشده‌اند ، باید جمعیتی باشد و آنها را اداره کند ، و این ناچاریست.
(چاره 30)
یکی از بهترین مثالهای چنین جمعیتی در جایی که انبوه توده رشد سیاسی نیافته‌ و دچار تیره‌ها ، زبانها و نژادهای رنگارنگ و تبعیضهای طبقاتی (کاست) است ، حزب کنگره‌ی هند می‌باشد که دهها سال آن کشور «پرکشاکش» را بشایستگی راه برد.
از 90 سال پیش از استقلال (1857) حس میهن‌پرستی و عزت نفس در هندیان رفته رفته بیدار میگردید.
این حزب چند سالی پس از آنکه در 1885 بنیاد گزارده شود خانه‌ی میهن‌پرستان گردید و پیش از پیوستن گاندی به آن (1901) بزرگانی به بیداری میهن‌پرستی خفته‌ی هندیان و استقلال هندوستان کوشیده بودند که از بنامترین ایشان گُخال و تیلاک اند.
امروز که این حکومت در ایران بدینسان با مردم خونریزانه و ستمگرانه رفتار میکند آدم بیاد فرمانروایی انگلیسیان بر هندوستان می‌افتد. آنها نیز چون کشور بزرگی را با تعداد نسبتاً کمی سپاهی زیردست گردانیده بودند بسیار بخود مغرور بودند. هندوستان را تاراج و شورشهای چندی را سرکوب کردند ، خونها بسیار ریختند ، نیرنگها بسیار زدند و هیچگاه گمان نمی‌کردند مستعمره‌ای بتواند یوغ زیردستی ایشان را از گردن باز کند ولی سرانجام میهن‌پرستان هندی پیروز گردیدند و ایشان ناچار هندوستان را با خواری ترک کردند.
اکنون ببینیم آن جمعیتی که سخنش را راندیم چه باشد و چه کند.
«اولاً این جمعیت باید دارای حقیقت باشد. باین معنی ، یک دسته از روی فهم و بینش احتیاجات ایران را بدیده گیرند ... از روی اینها موادی تهیه کنند که برنامه‌ی زندگانی توده و سیاست کشور باشد ، و خودشان آنها را بپذیرند و محترم شمارند و آرزومند اجرایش باشند ، بکوششهای خود قیمت داده برای فداکاری در آن راه آماده باشند. درباره‌ی آن مواد کتابها نویسند ، سخنرانیها کنند ، روزنامه‌هاشان آنها را دنبال کند ، تا بدینسان توده‌ی انبوه را آگاه گردانند و با خود همراه سازند و زمینه برای اجرای مواد آماده گردانند.
ثانیاً کسانی که باین جمعیت می‌آیند باید برای خود سودی منظور ندارند. مقصودشان آن نباشد که پارتی پیدا کنند و از فلان اداره کار بگیرند ، در فلان وزارتخانه مدیرکل باشند. بنام غیرت و مردانگی پا بمیان نهند و خواستشان این باشد که بیست ملیون مردم را از بدبختی رهانند. مزدی که برای خود در نظر گیرند جز نیکنامی و شهرت تاریخی نباشد.
در این کشور از بس اندیشه‌ها کوتاه شده ، بیشتر مردم چنین می‌پندارند که به هر کاری که می‌آیند باید برای خود سودی منظور دارند. کوشیدن در راه کشور و توده در نزد آنها دارای معنی نیست. دخالت در کارهای توده و سودجویی از آن راه در ایران پیشه‌ای گردیده.
این دبستان فساد در ایران از سالهاست تأسیس یافته و پیاپی شاگرد بیرون میدهد. فلان آقا میهن‌پرست است. چه کار میکند؟.. به اینجا و آنجا میدود ، آواز بآوازها می‌اندازد ، پول درمی‌آورد ، ثروت می‌اندوزد ، تحصیل جاه و شکوه میکند.
بهترین میهن‌پرستان در این کشور کسانیند که تا زیان یا ترسی درمیان نباشد ـ غلط یا درست ـ بسود میهن میکوشند. ولی اگر ترسی یا زیانی درمیان بود بخود حق میدهند که میهن و سود آن را فراموش کنند و بخاموشی گرایند ، بلکه اگر نیاز افتاد بزیان آن هم بکوشند».
(چاره 34)

 (این گفتار ادامه دارد)