پرچم باهماد آزادگان

413 ـ شورش مردم در دیماه 96 ـ 11

کوتاهشده‌ی سخنان ما تا اینجا اینهاست :
ـ مردم در اعتراضهای خیابانیشان بروشنی گفتند که این حکومت را نمی‌خواهند. حکومت نیز نمی‌تواند مدعی باشد که برعکس اعتراض کنندگان ، مردمِ دیگر او را میخواهند. زیرا در آن حال باید این را با یک همه‌پرسی یا رفراندوم آزاد زیر نظر سازمانهای بیطرف جهانی ثابت کند که بیگمان نخواهد کرد. پس چنانکه خمینی به شاه ایراد میگرفت که مردم پنجاه سال پیش چه بسا تو را و شاهی را خواسته‌اند ، ولی حق نداشته‌اند بجای ما تصمیم بگیرند ، مردم هم امروز همین را به این حکومت میگویند
که گیریم چهل سال پیش به «جمهوری اسلامی» رای دادند ،‌ چه ربطی دارد که بر مبنای چنان رایی شما به ما نسل کنونی حکومت کنید؟! بماند که مردم به «جمهوری اسلامی» با توصیفهایی رای دادند که در آن زمان از زبان پیشوایان در روزنامه‌ها نوشته می‌شد و در سخنرانیهای رادیو و تلویزیون شنیده‌ می‌شد و اینها به منزله‌ی «ضمانت اجرایی» آن حکومت می‌بود. ولی آنچه سپس دیدند همه بخلاف آن وعده‌ها بود.
ـ شما بریده‌های روزنامه‌های سالهای 57 و دیرتر را پیاپی می‌بینید که مردم در پیام‌رسانها میگزارند و در واقع به رخ این حکومت می‌کشند. پس اینها فراموش شدنی نیست. شما آقایان محمد خاتمی ، مهاجرانی ، جلایی پور ، تاج زاده ، روحانی ، نوبخت ،‌ جهانگیری ، مطهری ، باهنر ، لاریجانیها و بسیار کسان دیگر از تیپ شما فردا همان سرنوشت را خواهید یافت که سنجابی ، ابراهیم یزدی ، صادق خلخالی ، قطب زاده ، بازرگان ، بنی‌صدر ، رجوی و مانندگانشان یافتند. چنانکه پرده از کارهای ایشان کنار رفته و درباره‌ی آنها امروز مردم داوری میکنند ، فردا درباره‌ی شما نیز داوری تاریخی خواهد بود. اگر میخواهید نام نیکی از شما بماند نباید به مردم پشت کنید.
ـ ما نمی‌گوییم اختلافات میان مردم و حکومت با کدخدامنشی حل خواهد شد. چنین چیزی با ماهیتی که حکومت دارد نشدنی است. ما میگوییم : باید کاری کرد که به خونریزی راه نگشود. باید هر دو سو به هم فرصت اندیشیدن دهند. گفتیم در حکومت و نیز در قانون اساسی «گاف»های بزرگی داده شده و به گفته‌ی یکی از آزادیخواهان فصل سوم و پنجم آن بیکباره متروک مانده است. در چنین حالی پیداست «حقوق شهروندی» با امضای رئیس‌جمهور جز نمایشی بیش نبوده.
این قانون اساسی راه را برای دیکتاتوری هموار کرده. اکنون باید مردم و حکومت با منطق پیش بیایند. باید بر احساسات خود غلبه کنند و در هر قدمی مصالح کشور را در نظر گیرند.
باید کار اساسی‌تری کرد تا مردم قانع شوند که حکومت از این راه رفته‌ی چهل ساله دست خواهد کشید. تا این نشانه به آشکار نیفتد گرهی که بکار حکومت و مردم افتاده گشادنی نیست. کشور از بحرانها بیرون نخواهد آمد.
گفتند بیست سال طول می‌کشد که کشور آباد گردد. ولی 39 سال گذشت و همه گونه امکانات هم داشتند ،‌ کار کشور به این ویرانی کشیده است. از این پس دولتیان ما امید به چه می‌بندند؟! آیا انتظار معجزه‌‌ای را دارند؟! ببینید شما یک نقاشی را به خانه آورده و ازو میخواهید اتاقها را رنگ بزند. لیکن روزها میگذرد و می‌بینید کارش پیش نمی‌رود : رنگ دلخواهتان را میگویید نمی‌تواند بسازد ، بتونه‌کاری را بسیار ناشیانه انجام میدهد و بسا از فرط ناکاردانی دیوارها را از روز نخست هم ناصافتر میگرداند. به همه جا رنگ می‌پاشد ، همه جا را با گرد و رنگ می‌آلاید. صبح دیر می‌آید عصر زود می‌رود ، ظهر پس از ناهار یک ساعت چرت میزند. در همان حال ویرانگری پیاپی از رضایت مشتریانش برای شما لافها میزند ، آیا به چنان سخنانی بها داده اجازه میدهید باز هم بکار ادامه دهد؟!
این حکومت هم جز آنکه میخواست اتوبوس و برق و آب را مجانی کند و می‌گفت پول نفت را که رژیم گذشته از شما ربوده به مردم خواهد رسانید ، تأکیدش بیشتر روی آن بود که اخلاقیاتی که از شما دریغ کرده‌اند به شما بازمیگردانیم. برای مثال حکومت پیش را به رواج «فحشا» متهم میکرد. دروغ بیشرمانه است اگر کسی بگوید امروز اخلاقیات مردم بهتر از روزیست که اینان حکومت را بدست گرفتند. اینست آن چیزی که بیشترین تأکیدش روی آن بود. اگر بخواهیم این حکومت را با مثال آن نقاش ناشی درستتر نشان دهیم باید به ناشیگریهای او این را نیز بیفزاییم که گاهی هم شما می‌بینید اسباب خانه‌تان را می‌دزدد که دیگر جای دودلی و تأمل نمی‌گزارد که از خانه بیرونش کنید.
ـ باید با گامهایی حکومت را واداشت که راه دیکتاتوری را بازگردد و به عنوان یک «نمونه» از کسانی که در حکومت نفوذی دارند خواستیم شورای نگهبان در گام نخست بیکباره برداشته شود و بودجه‌ی امسال به سود مردم تغییر یابد ، آزادیهای تصریح شده در قانون اساسی محترم شمارده و بکار بسته شود. این خواست حداقلی مردم تواند بود.
ـ برخلاف لافهایی که حکومت از اخلاقیات میزد و «حکومت عدل علی» را الگو و آرمان خود نشان میداد ، دزدان بسیاری با گستاخی و آزادی بسیار به تاراج کشور پرداختند و چون با آنها نبردی نرفت ، این نشان میدهد که خود حکومت با آنها همدست بوده است. اگر ذره‌ای شرم بود می‌بایست ترک جایگاه میکردند و اعتراف می‌نمودند که کار کشورداری از دستشان برنمی‌آید.
ـ بیادشان آوردیم که حکومت جز آنکه مردم را چهل سال است «برده» فرض کرده ، به خود این حق را قائل شده که بر مال و ناموس و جانشان نیز مسلط شود. به آسانی سربریدن مرغ ، جوانان آزاده و پرشور کشور را در کوتاه زمانی نابود کردند و این ننگ هرگز از دامنشان پاک نخواهد شد.
ـ گفتیم که روی سخن ما با کسانی است که دستشان به خون و جنایتها آلوده نشده. این سخنان با آنهاست و از آنهاست که میخواهیم هر کاری می‌توانند بکنند تا این سیر که به دیکتاتوری ننگینی انجامیده بازگردد و نشانه‌هایی از دمکراسی آشکار گردد.
ـ مردم درست است که بیش از همه از تنگناهای اقتصادی جانشان به لب رسیده و می‌خروشیدند ولی چنانکه دریابند شما براستی گامهایی در بازگشت از دیکتاتوری برمیدارید و در کارتان نیرنگ نیست و با ایشان رو راستید ، باز هم صبر و تحمل خواهند کرد. زیرا در آن امید می‌بینند ولی در حکومت کنونی هیچ امیدی نمی‌بینند.
ـ بسیاری از گرفتاریهای ما ریشه‌اش در دیکتاتوریست و این دلیلست که باید بروی دمکراسی بیشتر از هر چیز دیگر پافشاری کرد. زیرا اگر برای مثال یکی از درخواستهای مردم مانند پرداخت «حقوقهای معوقه» انجام شود ،‌ آیا مردم به این اندازه راضی خواهند شد؟! آیا درد کشور تنها چنان گرفتاریهایی است؟! آیا همه‌ی مشکلات با یک پرداخت حقوق حل خواهد شد؟! آیا مردم ندانسته‌اند که اقتصاد کشور بیکباره ویران و همچون کیسه‌ی پوسیده‌ای است که امروز یک جایش را وصله کنند فردا جای دیگرش پاره خواهد گردید؟!
گفتیم بیشتر این گرفتاریها از رهگذر نبود دمکراسی است و پیشنهادمان هم اینست که از هر راهی هست از دیکتاتوری باید بازگشت. از کسانی که در سه قوه دلشان با مردم یکی است خواستیم از هر راهی هست بکوشند که حکومت را وادارند از راهی که آمده هرچند به آرامی بازگردد. در این زمینه ما را سخنانی هست که هنوز نگفته‌ایم و چون موضوع مفصلی است برای فرصتی دیگر گزارده‌ایم.
ـ از پیشوایان اعتراضها خواستیم از کسانی که درپی آشوبند جلو گیرند. به مردم بفهمانند که از اتحاد و همدستی و نظم بسیار کارها برمی‌آید حال آنکه از آشوب و هرج و مرج جز بهانه بدست بهانه‌جویان دادن و اعتراضها را به بیراهه کشانیدن و امنیت و یکپارچگی ملی را به خطر انداختن سودی برنیاید.
ـ حکومت کالای ارزشمندی بنام اعتماد مردم را برای ناراستیهای خود خرج کرد و از میان برد. چیزی که به این آسانی دیگر بازنمی‌گردد. به نظر ما آسیبی که از این رهگذر به ایران خورده از اختلاسها نخورده. دولتهای آینده همه گونه راستکاری باید پیشه کنند تا این «چینی بند زده» از هم نپاشد. از آنسو حکومت آبروی ایران را در پیش جهانیان بر زمین ریخت. چنین چیزهایی به آسانی بدست نیامده و به آسانی بازنخواهد آمد. جمهوری اسلامی کاری کرد که امروز نام ایرانی با تروریست در جهان هم‌رده می‌ایستد. اصل بر برائت است : همه بیگناهند مگر خلافش ثابت شود. ولی یک ایرانی در خارج کشور یک تروریست یا پشتیبان او شمارده می‌شود مگر خلافش را ثابت کند. آیا ایرانی سزاوار چنین خواریهایی بود؟!
ـ به کسانی که گمراهیهای حکومت را می‌پذیرند ولی همچنان در دولتها در خدمت حکومت هستند گفتیم دلیلی ندارد که شما به جای خدمت به مردم به کسانی خدمت کنید که اختیار را از مردم گرفته و به شما نیز میدان نمیدهند. اگر دیدید با همه‌ی پیشامدهایی که رخ داده و پافشاری شما هنوز حاضر نیستند از خودکامگی دست بردارند بهتر است کناره گیرید. این کارتان پیوستن به مردم ، خودکامگان را از نیرو انداختن و باارزشتر از خدمتیست که گمان دارید به مردم میکنید. حقیقت اینست که بنام خدمت به مردم به خودکامگی یاری میرسانید.
ـ سخنی هست که میگوید : مرد هشیار از یک سوراخ دوبار گزیده نمی‌شود. خردمند یک اشتباه را دوبار مرتکب نمی‌شود. این حکومت شورش 88 را با رسوایی بسیار پشت سر گزارد و اکنون در کار تکرار همان اشتباهست. شما کسانی که دستهاتان به جنایات آلوده نیست ، اگر خردمندید ، هم خود از یاری رسانیدن به چنین حکومتی دست بردارید و هم او را به بازگشتن از راه آمده وادارید.
ـ این شیوه‌ی سیاست خارجی که از رقابت جبهه‌ی شرق (روس و چین) با غرب (اتحادیه‌ی اروپا و آمریکا) بخواهند بهره‌برداری کنند ، اشتباه است. چنین سیاست اشتباهی را برخی دولتهای کوچک در گذشته در پیش داشته‌اند و آزمایش خود را که جز زیان نبوده پس داده. اگر فرصت بدست آمد در این زمینه سخنانی خواهیم راند. اکنون گزارده می‌گذریم.
ـ گفتیم تا مردمی دشمن مشترکی دارند نایگانگی درمیانشان نمایان نمی‌شود و چنانکه در شورش 57 یا شورش مردم مصر علیه حسنی مبارک دیده شد میانشان شکافی روی نداد. این از آن روست که در آنچه «نمی‌خواهند» یگانگی (اتحاد) دارند ولی هنگامی که آنچه نخواسته‌اند از میان میرود ، نوبت به آنچه «خواهانش هستند» میرسد. در اینجاست که پراکندگیها (تفرقه) نمایان میگردد و کار از دستشان بیرون میرود.
ـ برخی ساده‌انگارانه میگویند : خوب ، دمکراسی برای همینست که بتوانند در همان حال که یک آرمان و یک راه ندارند باهم «تعامل» کنند و صلاح کشور را بدیده گیرند. ما با این سخن مخالف نیستیم ولی خوبست بدانند که ما در جهان واقعیات زندگی میکنیم نه پندارها. پیش از برافتادن شاه در سال 57 نیز همین سخنان رفت. همه منتظر آن بودند که شاه برود و دمکراسی خرامان بیاید و مردم به او درآویزند. پس چه شد که مردم به آرزوهاشان نرسیدند؟! همین را درباره‌ی مصریان و دیگر مردمان نیز که تجربیات مشابهی داشته‌اند میتوان گفت.
ما در گفتار گذشته از جزئیات این گرفتاری سخنی نراندیم و تنها از خردمندان تیره‌ها و پیشوایانِ اعتراضهای خیابانی خواستیم که به موضوع یگانگی توجه داشته باشند و بکوشند ریشه‌ی پراکندگیها را شناخته و به آن مجال رشد ندهند.
ولی باید از پیش‌نیازهای دمکراسی هم سخن گفت. اینها را از نبودن فرصت فروگزاردیم. ولی باید به آنها نیز بپردازیم.

 (این گفتار ادامه دارد)