پرچم باهماد آزادگان

389 ـ آنچه کم داشتیم را برایمان فراهم دیده‌اند!

در بهمن سال 57 کسان بسیاری از سران حکومت پیش دستگیر و سپس اعدام شدند. اینکه باگناه بودند یا بیگناه را باید دادگاههایی حکم میدادند که همه میدانند دادگاهی با آن رویه‌ی رسمی و آیین ویژه برگزار نشد.
کسانی که وابسته به «کمپانی خیانت» شناخته شده بودند برخی اعدام شدند یا بزندان افتادند و یا در این حکومت جایگاهی نیافتند. اینبود گمان میرفت دستگاه کمپانی خیانت بهم خورده و از هم پاشیده است.
برخی خوانندگان نمیدانند کمپانی خیانت چه بوده و چه میکرده و اینست ما ایشان را برای آگاهیهای بیشتر به خواندن این کتابها راه می‌نماییم : دادگاه ، در پیرامون « ادبیات» ، افسران ما ، فرهنگ است یا نیرنگ؟ ، فرهنگ چیست؟ و انکیزیسیون در ایران.
نخستین بار کسروی پرده از روی کارشان برداشت و به ما شناسانید.
با آنکه در یک گفتار کوتاه نمی‌توان ایشان را شناخت ولی برای آنکه جستار از تاریکی بیرون درآید ، اینجا با آوردن تکه‌ای از گفتار سوم کتاب دادگاه (راز نهانی) آن را اندکی روشنتر میگردانیم :
« چون در گفتار گذشته در میان سخنان خود ، چند بار یاد از « رازهای نهفته» کرده چنین نشان دادم که ساعد و هژیر و صدر و دادور و قوانلو[1] و مانندگان ایشان رازهایی می‌دارند که ما دانسته‌ایم ، ولی روشن نگردانیدم که آن رازها چیست. همچنان سربسته گزارده و گذشتم.
اکنون برای اینکه گفتنیها همه گفته شود و داوری‌ای که خواهانش می‌باشیم هرچه بهتر و درست‌تر انجام گیرد در اینجا به بازنمودن آن راز می‌پردازیم.
لیکن باید دانست این زمینه بسیار ارجدار است و این سخنها بی‌اندازه بزرگست ، و من که ده سال می‌شود به این رازها پی برده‌ام همیشه در حال افسوس گذرانیده‌ام. زیرا از یکسو دیده‌ام زمینه نیست که من این رازها را به آشکار آورم و این توده‌ي بدبخت را از یک رشته بدخواهیهایی که درباره‌ي او بکار می‌رود آگاه گردانم و از یکسو همیشه بيم داشته‌ام که زمانم بسر آید زندگانیم پایان یابد ، بی‌آنکه بتوانم پرده از این بدخواهیها بردارم و بدخواهان را به مردم بشناسانم. اکنون نیز زمینه چنانکه بایستی آماده نشده و من ناچار خواهم بود تنها یک روی آن رازها را بازنمایم. با اینحال خدا را سپاس می‌گزارم و شادمانم.
باید دانست در این کشور سیاست شومی هست که از سالیان بسیار در کار است.[2]. یک دسته که رشته‌ي کارها را در دست می‌دارند کوشش ایشان برآنست که ایرانیان را از پیشرفت بازداشته نگزارند بپای توده‌های پیشرفته‌ي اروپا و آسیا رسند. این توده را در همین حال گرفتاری و بدبختی که هستند نگه دارند : دولت همیشه ناتوان باشد ، ناایمنی از کشور برنخیزد ، ایلهای کوچ‌نشین به همان حال که هستند بازمانند ، اداره‌ها درهم و کارها بسیار سست باشد ، مردم همیشه از دولت ناخشنود و از بخت خود گله‌مند بوده دل پر از نومیدی دارند ، مجلس مایه‌ي ریشخند و دولت در دیده‌ها بی‌ارج باشد ، ملایان که سرچشمه‌ي نادانی و گمراهی مردمند و همیشه مایه‌ي نابسامانی می‌باشند از نیرو نیفتند ، دستگاه آنان شکوه خود را از دست ندهد ، اندیشه‌های پست زمان مغول و بدآموزیهای زهرآلود آن زمان از رواج نیفتد ، جبریگری و بی‌پروایی به زندگانی و آلودگی به قلندری و درویشی از مغزها بیرون نرود ، روضه‌خوانی و سینه‌زنی و قمه‌زنی و زنجیرزنی و شبيه‌سازی و مانند اینها که بيگانگان نشانه‌ي وحشیگری می‌شمارند رواج خود را از دست ندهد ، از دانشهای اروپایی و از اندیشه‌های بلند برخی از اروپاییان جز بهره‌ي کمی به این مردم نرسد ـ یکایک نتوان شمرد. از هر راه که بتوانند این کشور و این توده را از پیشرفت بازداشته بلکه اگر توانند پس‌تر برند.
این خواست ایشانست و گروهی باهم یکی شده و دست بهم داده‌اند که این خواست را پیش برند ، و چون از سالیان دراز رشته‌ي حکومت در دست ایشانست با ایمنی و آسودگی کار خود را انجام می‌دهند و تا می‌توانند به کسان دیگری راه نداده نمي‌گزارند که آنان پیش آيند و همچشم و هم‌نبرد اینان باشند. همیشه می‌جویند و کسانی را که در این بدخواهی با آنان همراه توانند بود پیدا می‌کنند و آنها را پیش آورده به جایگاهی می‌رسانند و جوانانی را پرورده و دستگاه خود را نگه می‌دارند.
از پنجاه و شصت سال باز دست اینان در رخداده‌های تاریخی این کشور در میان بوده است و کسانی که در آينده جستجو از تاریخ ایران خواهند کرد باید این را از دیده دور ندارند وگرنه خود را در برابر «چیستانهایی» خواهند دید.
می‌دانم خوانندگان (همان خوانندگانی که ما از آنان چشم داوری می‌داریم) خواهند گفت : « آخر این سیاست از کجا پیدا شده؟.. این کسان چه دشمنی با این کشور می‌دارند؟!».
می‌گویم : بماند آنکه این سیاست از کجا پیدا شده؟. این خود داستان درازی می‌دارد که ما را در اینجا فرصت گفتگو از آن نمی‌باشد. اما اینکه آنان چه دشمنی با این کشور می‌دارند ، می‌باید بگویم : آنان برای همین کار پيش آمده و به جایگاه بلند رسیده‌اند که جز آن نتوانند کرد. آنگاه سود خود را در آلودگی و بیچارگی این توده می‌دانند. آنان کسانیند که اگر توده چنین درمانده و گرفتار نباشد و مردم چشم باز کرده سود و زیان خود را دریابند و با یک بینشی به زندگانی پردازند هيچ یکی از آنان وزیر یا سرلشکر یا رئیس اداره نتوانند بود. این چیزیست که خودشان نیز می‌دانند ، و اینست سود خود را در این می‌بينند که همیشه رشته را در دست دارند و نگزارند این توده از گرفتاریها رها گردد. نگزارند زندگانی این مردم به راه روشنی افتد».
از آنچه به کوتاهی از این دسته و خواستهاشان گفتیم ، خوانندگان کمابیش می‌توانند دریابند که اینان کسانیند که همواره مردم را پراکنده و در کشاکش با یکدیگر می‌خواهند و از یگانگی (اتحاد) ایشان از هر راهی جلو می‌گیرند و از سوی دیگر راه دریافتن حقایق را بروی مردم بسته نگاه داشته و براههای گوناگون سرگرمشان میدارند.
پیش از نوشته شدن کتابهای بالا ، کسروی در دیگر نوشته‌های خود کسانی از ایشان را که در وزارت فرهنگِ آن زمان با برپا کردن هایهوی « ادبیات» به خاموش ساختن غیرت و میهن‌پرستی و آشفته گردانیدن مغز نورسان و جوانان می‌کوشیدند شناسانیده بود. همچنین در کتابهایی که نام بردیم دسته‌ی دیگری را که در برابر او کارشکنیها و زورورزیها میکردند رسوا گردانید ، و در میان سخن ، رفتار و خواست این دسته را بما نشان داد. اینبود پس از کشته شدن او هر کسی که این معنی را دریافته بود می‌توانست اندامان کمپانی خیانت را از روی خواست و رفتار و گفتار کسانی که در دولتها جایگاههای بالا میداشتند بشناسد.
از اینجا ما در حکومتِ پهلوی کسانی که از این دسته بودند را کمابیش می‌توانستیم بازشناسیم. یک زمینه‌ای که اینها سخت دنبال میکنند سرگرم گردانیدن مردم به بیهوده‌کاری است و این همیشه نشان است که کسانی که چنین بازی‌ای را می‌گردانند بدخواه توده و کشورند.
بیهوده‌کاری چیست؟.. بیهوده‌کاری برای یک کس آنست که مثلاً شاگردی که ریاضیاتش خوب نیست و باید بیشتر بکوشد و مسئله حل کند ، بجای آن بنشیند بازی کامپیوتری کند. خانم خانه‌داری که جز رسیدگی به خورد و خوراک و پوشاک و درسِ بچه‌ها باید به رشد اندیشه‌ای فرزندانش و افزودن به آگاهیهای خود و ایشان بپردازد ، هر روز بنشیند سریالهای تلویزیونی بدآموز تماشا کند. پدری که همین بایاها را در برابر تربیت فرزندانش دارد بنشیند و روزی دو ساعت برنامه‌ی ورزشی تماشا کند.
برای یک مردمی هم که سده‌ها زیر فرمانروایی خودکامگان زیسته‌اند و معنی دمکراسی را پس از سد و ده سال که از فرمان مشروطه می‌گذرد هنوز نمیدانند و باید بکوشند و جویا شوند و خود را آماده‌ی چنان حکومتی گردانند و یا بجای آنکه یاد گیرند میهن‌پرستی چیست و چه سودهایی دارد ، بجای یکی بودن و یک کشور و یک پرچم و یک تاریخ داشتن ، سرگرم کشاکشهای قومی و برافراشتن پرچمهای گوناگون و دم از ملیت جدا و تاریخ جدا زدن باشند ، اینها سرگرمیها و بیهوده‌کاریهای یک توده است. پرداختن به «حرمین» و جمکرانها بنیاد نهادن و پای پیاده به زیارت شتافتن و چنین کاروانهایی را براه انداختن یا پرداختن هرساله به داستان کربلا (با آنکه بخشی از تاریخ است) یا افسانه‌های زردشتی و یهودی و فلسفه‌ی یونان و داستانهای صوفیان و « عارفان» و از بر کردن شعر و جفت کردن قافیه و دنبال کردن سرگذشت فلان شاعر ، حکم همان تماشای فوتبال و سریال و بازی کامپیوتری را دارد و برای یک مردمی که باید همیشه چشمشان بسوی آینده باشد سرگرمیها یا بیهوده‌کاریهایی است که رویهاشان را به گذشته بازمی‌گرداند و از اندیشیدن به آینده بازمی‌دارد.
با این تفاوت که برخی از آنها مثلاً تماشای مسابقات ورزشی و نیوشیدن موسیقی و بازی کامپیوتری و مانندهای اینها یک اندازه‌اش بایسته بوده و مایه‌ی شادمانی و ستردن خستگی از تن و نوازش روان می‌گردد ولی سرگرم گذشته‌ها گردیدن برای یک مردمی جز بدبختی برای ایشان هیچ ارمغان دیگری ندارد.
برای آنکه بدفهمی پیش نیاید باید بگوییم سخن ما از سرگرم شدن و عمر گرامی را تباه ساختن است و این را درباره‌ی تاریخ نمی‌گوییم زیرا همه سودهای تاریخ را میدانند. از آگاهیهایی که هر کسی باید بیندوزد یکی هم آگاهیهای تاریخی است که به زندگانی بستگی دارد. ولی دوباره میگوییم : تاریخ را بهانه کردن و بدین بهانه مردم را سرگرم گردانیدن نیز تباه گردانیدن عمر و نیروهای خدادادی ایشان و در نتیجه بیهوده‌کاری است.
اینها در کتاب « اکنون و آینده ما راست» نیک شرح داده شده. در اینجا بار دیگر می‌گوییم که سرگرم گذشته‌ها شدن همچون مثنوی و حافظ‌خوانی حتا پرداختن به افسانه‌های شاهنامه‌ (با آنکه ما فردوسی را شاعری گرانمایه و ارجمند می‌شناسیم) و تاریخ شعرا را جستجو کردن نیز همه سرگرمی و بیهوده‌کاری است.
کسروی در همان کتاب دادگاه روی به کمپانی خیانت چنین می‌گوید :
« ما می‌خواهیم گمراهیها و بدآموزیهای زهرآلود را که از سعدی و حافظ و مولوی و دیگران به یادگار مانده و شماها در راه افزودن به رواج آنها صد پافشاری نشان داده‌اید از ریشه براندازیم ، و بجای آنها کتابهایی را که به جوانان درس غیرت و گردنفرازی و میهن‌پرستی دهد روان گردانیم.
ما می‌خواهیم نورسان را از این فرهنگ مغزفرسا که بدخواهان این کشور بنیاد گزارده‌اند از میان برداشته بجای آن فرهنگ را به معنی راستش بنیاد گزاریم».
اینست خواست ما و آنست خواست کمپانی خیانت.
روز 27 شهریور چشممان در گاهشمار به «روز شعر و ادب فارسی» که برابر است با سالروز درگذشت شهریارِ شاعر افتاد. چندین سال است که کوششهای فراوانی بکار بسته‌اند تا هایهوی ادبیات را دوباره زنده سازند. یک کانال تلویزیون را به شعر و شاعری ویژه گردانیدند و پیاپی انجمنهای شاعران پدید آوردند و در خبرها بگوش مردم رسانیدند. بدینسان ، کمپانی خیانت بار دیگر بما چنین یادآور شد : بدانید که ما از آخرهای زمان ناصرالدین شاه بوده‌ایم ، در زمان مشروطه و در دوره‌ی پهلویها بودیم و اکنون نیز هستیم. بما یادآور شد که هنوز دشمنیشان با این توده ادامه دارد.
هنوز نمی‌خواهند این توده ، یعقوب لیثها و شاه اسماعیلها و نادرشاهها و ستارخانها و یارمحمدخانها بپرورد ، میخواهند پیاپی انوریها و حافظها و مولویها و قاآنیها و ایرج میرزاها بپرورد. نمیخواهند ریشه‌ی چاپلوسی کنده شود. نمیخواهند بیغیرتی خراباتیانه و بیکارگی قلندرانه ریشه کن شود. نمی‌خواهند آزادی و سرفرازی در میان این توده ریشه دواند. یک کلمه می‌خواهند این کشور همیشه پس مانده باشد. دیگران پیش افتند ولی ایران در جای خود بماند.
با نوشته‌های کسروی هایهوی « ادبیات» که دستهای خائنان در این کشور برپا کرده بودند بهم خورد و نقشه‌هاشان تباه شد[3] ولی از پای ننشستند. از یکسو یک سانسور هفتاد ساله برپا کردند که حقایق بگوش مردم نرسد و از آنسو دیده می‌شود باز پولهای هنگفت برای هایهوی تازه‌ای بیرون ریخته‌اند که بار دیگر این توده را سرگرم شعربافی و قافیه جفت‌گردانی کنند.
شرقشناسان یادشان داده‌اند و ایشان نیز بگوش مردم خوانده‌اند : فارادی‌ها و جنرها و فلمینگها را ما می‌پروریم ، شما همان حافظها و خیامها و سعدیها را بدارید همین « افتخار» شما را بس. تکنولوژی و دانش از ما ، نفت و گاز از شما.
اینست می‌گوییم تا سرگرمیهایی هست که رویها را به گذشته بازمی‌گرداند ، این نشان است که خیانتکاران در کوششند و کمپانی خیانت در کار.
[1] : در کتاب دادگاه (سال1323) از کسانی از اندامان این کمپانی نام برده شده. اینجا تنها نام پنج تن از اینان ، ساعد و هژیر و صدر که نخست‌وزیر و همچنین در برخی کابینه‌ها وزیر ، دادور استاندار و قوانلو فرماندار حکومت نظامی بودند ، آمده.
[2] : کمی پایین‌تر آغاز این سیاستها را از ده بیست سال پیش از مشروطه می‌نویسد.
[3] : نک. کتاب در پیرامون « ادبیات» را.