پرچم باهماد آزادگان

373 ـ سربازان در بلوچستان قربانی چه می‌شوند؟!

دیشب خبرگزاریها از کشته شدن هشت مرزبان ایرانی در مرز میرجاوه و زخمی گردیدن چهار تن دیگر بدست « اشرار» نوشتند. امروز پنجشنبه هفتم اردی‌بهشت هم شمار کشته شدگان را ده تن گزارش کرده‌اند. این پیشامد دلخراشی است. بویژه که این ، بار نخست نیست و اگر چنین ادامه یابد تو گویی از امنیت یک استان کشور بسیار کاسته شده و مردم شهرها و روستاهای آنجا دیگر بجان نیز ایمن نخواهند بود.
وزارت خارجه ایران ، پاکستان را در این پیشامد مقصر دانسته. به گفته‌ی آن وزارتخانه ، پاکستان پاسخده (مسئول) است و باید بازنماید که اشرار چگونه از خاک آن کشور برای چنین دُژکرداریهایی سود جسته‌اند. اگر اشرار ، خاک کشور همسایه‌ی ما را برای چنین خیانتهایی مناسب یافته‌ بهره می‌برند ، اعتراض ایران به پاکستان بجاست.
ما با خانواده‌ها و نزدیکان این ده شهید و آن دو تن زخمی همدردیم. این پیشامد را هنگامی که کنار دیگر پیشامدهایی که در سالهای اخیر در بلوچستان رخ داده بدیده میگیریم و ریشه‌های آن را بررسی می‌کنیم ، دو چیز بیش از همه بچشم می‌آید که هر دو افسوس‌آور است.

نخست آنکه چون در این کشور سیاست روشنی نبوده ، صد دویست سالست که برنامه‌ی روشنی برای راهبردن کشور بدیده گرفته نشده. اینست ما امروز گرفتاریهایی داریم که ریشه‌ی تاریخی دارد. اکنون اگر از شاهان قاجار بیکبار چشم پوشیم ،‌ از مشروطه به اینسو می‌بینیم که بی‌برنامگی در آبادانی کشور (عمران) و رسیدگی به حال مردم گوشه و کنار آن یک سامان درستی نداشته. در این بی‌برنامگی آنچه بسیار بیمگین است اختلاف بسیار میان بهره‌مندی شهرها و روستاها ، اختلاف آن میان استانها و همچنین میان شهرهای کوچک و بزرگ و بویژه پایتخت است.
هرچه این شکاف میان کم‌بهره و بهره‌مند بیشتر ، دلبستگی کم‌بهرگان و بی‌بهرگان به میهن نیز کمتر.
انصاف را ، بلوچستان مگر چه دارد؟ آب آشامیدنی که بایاترین نیاز است ، ندارد. تا چندی پیش کرسی آن زاهدان ، گاز هم نداشت. آیا اینها نشان بی‌برنامگی نیست؟!
اینکه گفتیم این کشور سیاست روشنی نداشته و گرفتاریهایش تاریخی است ، بیگمان هرچه بگذرد این درخت بی‌باغبان ، میوه‌های تلختری ببار خواهد آورد.
ما در این باره سیاست روشنی را از هفتاد و پنج سال پیش بازنموده‌‌ایم. ما این را یک اصل از اصول سیاست خود گرفته‌ایم که تا توانیم شهرها را کوچک و دیه‌ها را بزرگتر گردانیم. بزرگی دیه‌ها چگونه تواند بود؟!...
دیه‌ها را با رسانیدن بهره‌مندیها از هرگونه : آب ، برق ، گاز ، تلفن ، راه ، بیمارستان ، داروخانه ، مدرسه ، کلانتری ، دادگاه ، افزارسازی (صنعت) و مانندهای اینهاست که توان بزرگ گردانید.
کسانی می‌پرسند شهرها چرا باید کوچک باشد؟! ما وارونه‌ی آن را بپرسیم؟! چرا باید بزرگ باشد؟!.. اگر افزارسازی و بازرگانی و اداره‌ها و دانشگاهها و اینگونه چیزهاست که مایه‌ی بزرگی شهرهاست ، همینها بهره‌مندیهایی است که باید شهرهای کوچک و دیه‌ها نیز از آنها بهره‌مند باشند. از آنسو شهرهای انبوه (پرجمعیت) دچار فساد و تباهیهای بسیاری از جمله پیشه‌هایی است که مایه‌ی چرخیدن چرخ زندگانی نمی‌باشد. کارهایی که گونه‌ای از مفتخواریست. بزه و خلاف در آن بیشتر می‌باشد. قانونشکنی آسانتر است و راه بردن شهر و روان گردانیدن قانون در آن دشوارتر می‌باشد.
آمدیم که یک کارخانه‌ی بزرگی نمی‌تواند جز در نزدیکی شهر بزرگی باشد. بسیار خوب ، جز این هرچه هست را باید میان دیگر جاها بخش کرد. چرا اینهمه کارگاه و کارخانه در تهران و پیرامون آن گرد آمده؟! می‌پرسیم : آیا اینها در جاهای کم‌بهره‌مند نمی‌توانست ساخته شود؟! آیا همین مایه‌ی فزونی بی‌اندازه‌ی انبوهی (جمعیت) یک شهری نتواند بود؟!. انصاف را ، آیا امروز مردم این شهر از فزونی انبوهی (جمعیت) و آلودگی هوا و گرفتاری ترافیک ، زندگی می‌کنند؟! آیا صد بیم ، ایمنی و تندرستی تهرانیان را بیمگین نگردانیده؟! همینست دیگر شهرهای انبوه ایران.
دومین علت این پیشامد را باید در بی‌برنامگی یا بهتر بگوییم نداشتن یک سیاست روشن ، در زمینه‌ی آموزش و پرورش دانست. ما بارها در گفتارهامان گفته‌ایم که خواست از آموزش و پرورش ، تنها وزارتخانه‌ی آن یا مدرسه‌ها نیست. اینکه آن وزارتخانه بدآموز و بدپرور است بجای خود ، دستگاههای دیگری که بخشی از « نظام آموزشی کشور» اند ، مانند رسانه‌ها ، رادیو و تلویزیون و سخنرانان و منبرها و مانندهای آنها نیز حالشان بهتر نیست. این « نظام آموزشی» است که باورهای مردم را می‌سازد و راه می‌برد. این نظام است که با بزرگ گردانیدن شیعیگری ، برخلاف ادعای
« تقریب مذاهب» که دارد و پولها در این راه بکار می‌اندازد ، به دو دستگی سنی و شیعی در درون کشور دامن میزند.
این نظام است که باید مردم را چنان آموزش دهد تا از هر کیش و زبان و تیره که هستند ، این کشور را ازآنِ خود دانند. گیریم قانون اساسی را دستاویز ساخته بگویند : « مذهب رسمی» کشور ، شیعی نهاده شده و دیگران اقلیتند. باید گفت : یک کلمه در قانون اساسی ، کسانی را که شیعه نیستند نمی‌تواند قانع کند که با دیده‌ی بیگانه نگریسته گردند. چون سخن از بلوچستان است ، این را بگردن دولت میدانیم که باید ایشان را با شیعیان و نیز همه را با هم یکسان گیرد.
یک نکته اینست که شیعه و سنی هر دو باید بدانند از بنیاد دین دور افتاده‌اند. اینها را امروز جز کیش نتوان بشمار آورد. اینها کیشند نه دین. یک رشته آموزاکهایی دارند که ازآنِ امروز نیست. پوسیده و زمانش گذشته است. ما سخن از دین و معنی راست آن بارها رانده‌ایم. شما یکی را بخوانید و ببینید کدامیک از اینها از بنیاد دین پیروی میکند؟!
اینکه ما میکوشیم این کیشها از میان برخیزد و دین در سراسر کشور یکی و آن دین پاک و راست باشد ، یک نتیجه‌اش همین است که دوگانگیها و دشمنیهایی که از این راهست بخواست خدا زدوده خواهد گردید.
ما شیوه‌ی خود گردانیده‌ایم که نخست معنی راست دین را بمیان کشیم و هنگامی که آن بنیاد استوار را هر باخردی پذیرفت ، به آلودگیهای کیشها و هرچه که بیرون از دین است پردازیم. در این باره از گفتارهای پیاپی تا کتاب جداگانه درباره‌ی هر کیش پراکنده‌ایم و از پیروان کیشها نیز خواسته‌ایم آنها را خوانده پیروی از خرد کنند.
در این کوششها ما به دلیلها پابندی بسیار داریم و چون  تنها بیخردانند که از سخن بادلیل گریزانند ، تنها آنانند که دل از کینه می‌اندوزند. در جایی که بسیاری از خردمندان از شنیدن حقایقی که بازمی‌نماییم خرسندی نشان میدهند. در جایی که ما به این کوششها برخاسته‌ایم تا ریشه‌ی کینه‌ها و کشاکشهای کیشی را برکنیم ، این جای افسوس بسیار است که ملایان هنوز هم می‌کوشند با لعن و نفرینِ بزرگان اسلام و پیش کشیدن داستانهای هزار و چهارصد ساله خود را محق نمایانند. هنوز هم درگذشت فاطمه دختر محمد را « شهادت» میگیرند و این درنمی‌یابند که این کارها جز برانگیختن کینه‌های کیشی سودی ندارد. کاری که بیگمان به تغریب مذاهب می‌انجامد نه به تقریب آن.