پرچم باهماد آزادگان

367 ـ این دادگستری راه را به ستمکاری نمی‌بندد ـ 1

چند ماهیست خرده‌گیری به دولت رواج بی‌اندازه گرفته. هر کس و هر گروهی دادگرانه یا بیدادگرانه دولت را آماج خرده‌های خود گردانیده است. خرده‌گیری و اظهارنظر حق مردم است و کسی نمی‌تواند این حق را انکار کند. لیکن خرده‌گیری باید بجا و هم از سوی یک دسته‌ای باشد. نه آنکه هر فردی همینکه کاستی‌ای را دید و مقصرش را دولت پنداشت ، بی‌آنکه آن را بسنجد و درباره‌اش بیندیشد و با دیگران مشورت کرده از راستی اندیشه‌اش بیگمان گردد ،‌ در رسانه‌ها یا در فضای مجازی منتشر کند.
در گفتار «12ـ راه را گم کرده‌اید» به این پرداخته و نشان داده شده که خرده‌گیری نیز راه خود را دارد
و اگر جز از آن راه باشد نتیجه‌های وارونه خواهد داد.
چنانکه خوانندگان میدانند ما نیز اعتراضها و خرده‌ها به دولت داشته و داریم. برخی از مهمترین آنها را نیز در این کانال آورده‌ایم. ولی برخی دیگر را که کسانی بزبان می‌آورند ما از آن خودداری می‌کنیم. زیرا نخست آنکه روش ما اساساً خرده‌گیری از دولت نیست. ما بجای خرده‌گیری بیشتر میکوشیم حقایق زندگانی ، کشورداری و مانندهای آن را نشر دهیم که خود پایه‌ی شناخت و دریافت بوده و آنها نیز در نوبت خود پایه‌ی خرده‌گیری می‌باشد. پیداست این از خرده‌گیری والاتر است. دوم ،‌ چون ریشه‌ی برخی کاستیها را می‌جوییم می‌بینیم از جای دیگری آب می‌خورد. اینست می‌کوشیم ریشه‌ی آنها را نشان دهیم. ولی کسانی تنها یاد گرفته‌اند در هر کاری دولت را مسئول و گناهکار بدانند و اینست کارشان شده خرد‌ه‌گیری پیاپی از دولت.
با دو سه مثال میکوشیم زمینه‌ی سخن را روشنتر گردانیم.
در سال 57 که مهندس بازرگان نخست‌وزیر دولت موقت شد ،‌ از روی انتظاری که از هر دولتی میرود و در همه‌ی کشورهای جهان رئیس قوه‌ی مجریه مسئولیتهای بزرگی را بگردن دارد ، همه گمان میکردند هرچه در کشور روی میدهد بخواست او و کابینه‌اش می‌باشد بویژه که در آن زمان هنوز مجلس نمایندگان هم بنیاد نیافته بود.
هنوز از آغاز بکار بازرگان و کابینه‌اش دیری نگذشته بود که کسانی از سران حکومت شاه و آرتش را که دستگیر کرده بوده ، با اندک محاکمه‌ای (بهتر بگوییم : با چند پرسش و پاسخی) کشتند. لیکن بازرگان در گفتگوی رسانه‌ای گفت : من از اعدام آنها آگاه نبودم. این سخن در رسانه‌ها نه تنها شگفتی ایرانیان بلکه جهانیان را برانگیخت.
کسانی آن را دورویی‌ای از بازرگان پنداشتند و کسان دیگری می‌پرسیدند : این چگونه تواند بود که در کشوری حکومتی انقلابی بر سر کار آید و نخست‌وزیر آن ، از اعدام سران حکومت پیش ناآگاهی نماید؟!.. آن روزها آنهایی که پاسخ این پرسش را میدانستند جز کسان انگشت‌شماری نبودند. لیکن چون کارهای همانند دیگری روی داد که دانسته شد نخست‌وزیر و کابینه‌اش فرمانی در آنباره نداده بودند ، آشکار گردید که دستهایی نهانی در پس دولت خودسریها میکند.
سالها با پیشامدهای تلخ یکی پس از دیگری گذشت و جنگ بپایان رسید و رفته‌رفته دانسته شد که هیچیک از دولتهای برگزیده یارای کوتاه کردن آن دستهای نهانی را ندارد. مثلاً در زمان ریاست جمهوری خاتمی ، خبر اسکله‌های غیرمجاز بسیاری منتشر و بدینسان یکی از راههای درآمدن کالاهای انبوه قاچاق به کشور ،‌ شناخته گردید. ولی اکنون که کمابیش بیست سال از پراکنده شدن آن خبر می‌گذرد ،‌ آیا آن اسکله‌ها برچیده شده؟! آیا جلو قاچاق انبوه گرفته شده؟! آیا یکی از راهبران چنان قاچاقچیگریهایی دستگیر گردیده؟! پاسخ همه‌ی اینها «نه» است. پس داستان چیست که در این بیست سال نتوانسته‌اند آن دستها را کوتاه گردانند؟!
از رهگذر قاچاق اندک سامان کشور بهم خورد و اقتصادش ویران گردید و بیشتر مردم نیز دانسته‌اند که قاچاق و واردات کالاهایی که در ایران تولید می‌شد چه زیانهایی به کشور رسانیده ،‌ با اینهمه شما ندیدید جلو قاچاق گرفته شود. پس چنانکه دستهایی بود که سران حکومت پیشین را اعدام میکرد و نخست‌وزیر انقلابی نمی‌توانست جلوشان را بگیرد ، اکنون هم دستهای نیرومندی در کار کشورند که قاچاق یکی از کارهای آنهاست و دولتها از جلوگیری از آنها ناتوانند.
مثال دیگر آنکه همه میدانیم دولت با پول مالیاتست که می‌تواند کشور را راه برد ، پس چگونه دهها سال است که سازمانهای پردرآمد یا « بنیادهایی» از پرداخت مالیات معافند و همیشه هم گفتگو و خرده‌گیری از معافیت آنها در میان بوده و دولتها یکی پس از دیگری آمده و رفته‌اند ولی نتوانسته‌اند از ایشان مالیاتی بگیرند؟! این شگفت که اعتراض آشکاری هم نکرده‌اند.
اینها و مانند اینهاست که ما را از ایرادگیری کور بازمیدارد. دولتهایی در دل دولتهای رسمی ما هستند که بی‌تاج و تخت پادشاهی میکنند و مسئولیتی نیز بگردن ندارند. کسی را نیز یارای نبرد با ایشان نیست. اینها همانهایی‌اند که گاه بعنوان مافیا از آنها نام برده می‌شود. مافیای آب ،‌ مافیای خودرو ،‌ مافیای شکر ، مافیای پارچه چادری ... انحصارگران زورمندی که به اندازه‌ی یک دولت نیرومندند. اینست که دولتها می‌آیند و می‌روند و دخالتهای اینان را تماشا میکنند ولی چون کاری از دستشان برنمی‌آید جلو زبان خود را هم میگیرند و هیچ نمی‌گویند : دولتی که در دلش دولت ، بلکه دولتهای دیگری باشد دیگر دولت نیست. دیگر نمی‌تواند کار کند.
ما از چنین خاموشی دولتها هواداری نمی‌کنیم. لیکن این نیز میدانیم که مردم ناآگاه و بی‌برنامه را شورانیدن و به میدان کشانیدن نیز خردمندانه نیست. از کسانی مانند بازرگان انتظار میرفت که از آبرویی که نزد مردم داشتند سودجسته و از دست درازیهای خودسرانه‌ی زورمندان جلو گیرند و با خردمندی پیآمدهای ناگوار این وضع را به مردم بفهمانند و نگزارند دولت نزد مردم بی‌ارج و زبون گردیده و ایرانیان نیز در دیده‌ی جهانیان خوار گردند.
اکنون نیز دولتهایی که میدانیم می‌خواهند خدمت کنند ولی آن مافیاهایی که یادشان کردیم بر دست و پایشان پیچیده را باید یاری داد و خواستمان بازگردانیدن دولت به جایگاه نیرومند خود باشد نه آنکه با شوریدن بی‌برنامه آب به آسیاب نیرنگبازان و آزمندان ریزیم.
هر دولتی دشمنانی دارد که دستشان از سودهایی کوتاه گردیده یا بیم کوتاه گردیدنش هست. اینست اینگونه گروهها همیشه در تلاشند که دشمن خود را براندازند. لیکن هیچگاه نخواهد بود که بیایند و بی‌پرده بگویند ما سودهایی داشتیم که دستمان از آنها کوتاه گردیده و اکنون می‌کوشیم به آنها باز دست یابیم. بلکه با خرده‌گیریهایی مردم ناآگاه و احساسی را از دولت دلسرد میگردانند و هر نیکی‌ای که بدست آمده را بدی و هر سودی که رسانده را زیان نشان میدهند تا خود را پیش کشند و خدمتگزار مردم نشان دهند و سرانجام میدان را بدست آورند.
پس باید گفت این مردمند که نباید فریبخوار باشند. ولی پرسش اینجاست که این چگونه تواند بود؟!.. ما می‌پرسیم : چه کسی فریب می‌خورد؟ کسی که حقایق را میداند یا آنکه نمی‌داند؟! کسی که آگاه هست یا آنکه نیست؟!
اینهاست که ما ارج بیشتر را به بازنمودن حقایق و آگاه نمودن مردم میدهیم. و شما می‌بینید اگر ما ده گفتار از حقایق میرانیم یک گفتار در خرده‌گیری نمی‌نویسیم.
(دنباله‌ی این گفتار در روزهای آینده خواهد آمد.)