پرچم باهماد آزادگان

364 ـ سال 1396 ـ 3

یکی از آنها درپی تجملات بودنست. تجملات ما را از ساده زیستی دور میگرداند. بناچار برای دست یافتن به تجملات ، باید زمان ،‌ تلاش و پول بسیاری صرف کنیم. دوم ، « سرگرمی»هاست. سرگرمی الزاماً کارهایی از ریشه زیانمند و گرفتاری نیست. از هر چیز سودمندی نیز می‌توان یک « سرگرمی» ساخت و گرانبهاترین داشته‌ی آدمیان ، یعنی زمانشان را کشت یا اندیشه‌شان را به زهر آلود.
مثلاً فیلم و ورزش و تلویزیون که چیزهای سودمندی تواند بود را می‌توانند براهی اندازند که زیانمند و زمان‌کش باشد.
اگر به توده‌ای چنین فهمانیدند که دانستن جزئیات ورزش و سینما یک دربایست (فضیلت) است و چندان ارزشمند است که زمان گرانبها را صرف آنها کنند ، دیگر چه بیمی دارند که دمکراسی را زیر پا گزارند ، کسانی را بی هیچ دلیلی بزندان افکنند ، دزدیهای کلان کنند؟! زیرا چون همه را بدینسان سرگرم گردانیده‌اند آسوده خواهند بود که کسی کاری به کارشان نخواهد داشت.
این بدفهمی پیش نیاید که ما اینها را از بنیاد زیانمند میدانیم. کوشش برای زندگی بهتر که یکیش رفاهیات و اسباب خانه و زندگانی است یا سرگرمی داشتن و زمانهایی را به شادی و خوشی گذرانیدن از کارهای ستوده است. لیکن ما توده‌ای هستیم که هنوز در بنیادی‌ترین دربایستهای زندگانی و حکومتی درمانده‌ایم و اینست حال شاگردی را داریم که چند ماهی به مدرسه نتوانسته برود و اکنون نیاز دارد همه‌ی کوشش خود را روی درسهایش گزارد و از بازی و مهمانی‌ رفتن بپرهیزد. بویژه در جایی که همه از وضع اقتصادی و نبود آزادی و دزدیهایی که پیاپی به آشکار می‌افتد گله‌مند و ناخشنودند و درآمدها بسیار کاهش یافته ، ما راهی جز این ‌نمی‌بینیم که مردم ساده‌تر زیند و زمانهایی را بکوشش برای رهایی خود بگذرانند نه آنکه معتاد سریالهای تلویزیونی ایرانی و بیگانه گردند که جز بدآموزیهای بسیار ، زمان گرانبهایشان نیز تباه گردد یا اخبار لیگهای ورزشی سراسر جهان را دم بدم دنبال کنند و چون زمانی برایشان نمی‌ماند و نتیجه‌ای در دست نگردیده باز به گله‌گزاری رو آورند.
همینکه مردمی وقتشان ، گرانبهاترین داشته‌‌تان را برای بیهوده‌کاریها و بدست آوردن تجملات از دست دادند ، چون خود را در چنگال گرفتاریها یافتند و کاری نتوانستند ، به نومیدی خواهند گرایید؟! زیرا تا زمان نباشد گفتگو و همبستگی میان مردمان نخواهد بود و در نتیجه هم‌اندیشگی پیش نخواهد آمد. کوششی رخ نخواهد داد. از آنسو نومیدی مردم بهترین سلاح در دست بدخواهان و فریبکاران است.
اگر مردم خود را نه یک تأثیرپذیر بی‌اراده بلکه یک تأثیرگزار بااختیار دانسته و راه زندگانی توده‌ای را می‌شناختند بر بیکاری و گرانی می‌توانستند اثر بگزارند. افسوس که خود را بی‌اختیار و بی‌اراده می‌دانند و این زیانکاری خُردی نیست!
ما دوست نداریم در چنین روزهای رنج و سختی نمک به زخم مردم بپاشیم. ولی این هم درخور اندیشیدن است که مردم باید خود را ‌اختیاردار و ‌مسئول کارهای کشوری بدانند. اندیشه‌ای جز این بیمگین است. در جایی که امروز مردمِ کشورهای پیشرو خود را تنها نیرو و تصمیم گیرنده در کشورشان می‌شمارند ، جای افسوس بسیار است که مردم ایران در خود نیرو و اختیاری سراغ ندارند.
 ایرانیان با آنکه به گرفتاریهای خانمان براندازی دچارند ولی گوشهاشان را به گفتگو از ریشه‌ی گرفتاریها بسته‌اند. لیکن باید بدانند فرجامِ چنین رفتاری بسیار بیمگین است.
این حال مردم است که در چنین روزهایی که هر کسی باید در جستجوی ریشه‌ی درماندگیها و راه چاره باشد ، آنچه دیده میشود یا گله‌گزاریهای تند و پرخاش به دولت است ، یا آرزو کردن بلکه لابیدن برای بهتر شدن وضع اقتصادی. افسوسمندانه کار مردم ما جز گله و آرزو نیست. تو گویی اینها جای اندیشه و کوشش را تواند گرفت. تو گویی فرشتگان آسمان باید چاره بدردهای ما کنند.
ولی آنکه گله است در این سی چهل سال آزموده شده که هیچ دردی را چاره نتواند کرد. و آنکه آرزوست ، «درخت آرزو میوه ندارد».
باید ریشه‌ی دردها را شناخت و « از راهش و با افزارش» به چاره‌ی آنها کوشید.
« انبوهي از ايرانيان اين را عادت خود قرار داده كه از حال و پيشامد گله كنند و بنالند ولي هيچگاه در انديشه‌ی كوشش و چاره نباشند.»
شما امروز به سخنان مردم گوش دارید ببینید سخن از چه میرانند : مثلاً اینکه تحریمها ما را تیره‌روز گردانیده. ما می‌گوییم : گیریم جهانیان همه‌ی تحریمها را برداشتند ،‌ مگر این تنها گرفتاری ماست که دل به رفع آن خوش داشته‌ایم و اندیشه‌ی فردا نمی‌کنیم؟! مگر آزمندان غربی که به ما پیچیدگی می‌کنند جز این بهانه‌ی دیگری نتوانند داشت؟! مگر ندیدیم چه بر سر افغانستان و عراق و لیبی آوردند؟! مگر نیرنگبازان و زورورزان را بهانه یافتن کار دشواریست؟! مگر خودشان نمی‌دانستند در عراق « سلاح کشتار جمعی» نیست؟! با این حال همه دیدیم چه بر سر آن مردم آوردند. آیا برای ایرانیان چنان نقشه‌ای را نتوانند کشید؟! آیا ایران طلسمی دارد که هرگز نشکند؟!. کسانی که بیدردی و بی‌همتی پیشه‌ی خود کرده‌اند به این پرسشها چه پاسخی دارند؟!
همه چیز را در یک گفتگو نتوان گفت. تنها از این دیدگاه به گرفتاریهامان بنگریم : غرب فروشنده‌ی سلاح است که هم از فروش آن سود می‌برد و هم از دامن زدن به کشاکش و خونریزی در کشورهای ناتوان ـ تا آنکه مردمان آن کشورها سرگرم اینها باشند و نتوانند برخیزند و در برابر او قد برافرازند. اینست او باید بازار کشاکش و دو دستگی بلکه چند دستگی را در کشورهای ناتوان گرم نگاه دارد.
(این گفتار دنباله دارد)