پرچم باهماد آزادگان

321ـ گمراهیها تنها سست گردیده ، ولی زیانشان همچنان بازمی‌ماند

كساني خواهند گفت : اين چيزها كه شما مي‌گوييد در گذشته بوده و اكنون نيست. مي‌گوييم : شما بخطا رفته‌ايد و هنوز اين گرفتاريها در ميان توده‌ها هست. ما اين را نيك نشان داده‌ايم كه همه‌ي گمراهيها و بدآموزيهاي كهن همچنان هست و تنها اين رخ داده كه در نتيجه‌ي برخورد با بدآموزيهاي نوين سست گرديده(1). روشنتر بگويم : دسته‌هايي بيكبار رشته را پاره كرده‌اند و چنانكه گفتيم بدتر و زيان‌آورتر شده‌اند و آنان كه بازمانده‌اند همان حال را مي‌دارند و جز سستي تغييري در كارشان رو نداده. بلكه اگر نيك انديشيم از همين دو تيرگي يك نتيجه‌ي بيمناك ديگري پديد آمده ، و آن اينكه چون بيدينان هميشه زبانشان بنكوهش دين باز است و پيشرفت دانشهاي طبيعي و ناسازگاري كيشها با آنها ، جوانان را گستاخ ساخته كه هميشه از در سركوفت و ريشخند درمي‌آيند
بويژه تا ده و پانزده سال پيش كه در روزنامه‌ها هميشه گفتارهاي ريشخندآميز درباره‌ي دين چاپ مي‌يافت و سرزنش و نكوهش بسيار نموده مي‌شد ، و خود رواج دانشهاي طبيعي ميدان را بر دارندگان كيشها بسيار تنگ گردانيده از اين پيشامدها ناگزير ميانه‌ي دو دسته كينه و دشمني پديد آمده و دوتيرگي نويني پيدا شده ، و اين گذشته از آنكه خود نتيجه‌ي بسيار بديست و از سالهاست كه همين دوتيرگي بسياري از كوششها را بي‌اثر گزارده ، يك نتيجه‌ي زشتتر ديگري را درپي مي‌دارد و آن اينكه هواداران كيشها چون در فشار و سختي مي‌باشند اينست همين كه از كسي پشتيباني مي‌بينند بيكبار رو بسوي او مي‌آورند و خود را بدامن او مي‌اندازند و در اين كار جدايي ميانه‌ي خودي و بيگانه نمي‌گزارند.
بارها مي‌بينيم همين كه گفتاري يا كتابي در ستايش كيشي با دست يكي از اروپاييان نوشته مي‌شود اينان همگي بآن رو مي‌آورند و بارها چاپ مي‌كنند و بهمديگر مژده مي‌دهند ، بي‌آنكه خواست نويسنده‌ي آن را بدانند و از دوستي يا دشمنيش آگاه باشند.[2] مثلاً در چندي پيش گفتاري از برنارد شاو بدستها افتاد كه اسلام را ستايش كرده و چنين گفته بوده :
« بزودي انگليسيان مسلمان خواهند شد و اسلام در جزيره‌هاي بريتاني رواج خواهد يافت» اين گفتار را كمتر روزنامه يا مهنامه‌اي در هندوستان چاپ نكرد و همگي از آن شاديها نمودند و نويسنده‌اش را بنيك داشتند. من مي‌خواهم بپرسم : آيا اين راست است؟!.. آيا برنارد شاو كه از بنيادگزاران فلسفه‌ي مادي بشمار است براستي اسلام را پسنديده و پذيرفته؟!.. آيا نويدي كه درباره‌ي رواج اسلام در جزيره‌هاي بريتاني داده باور كردنيست؟!.. پس از همگي آيا چه سودي از اين گفتار ، مسلمانان را هست جز آنكه فريب خورند و از ياد گرفتاريهاي خود دور باشند؟!..
كتابي از گوستاو لوبون بهندي ترجمه شده و دو سال پيش بفارسي نيز ترجمه گرديد و چون در اندك زماني رواج بسياري يافت و من بارها ستايش آن را از زبانها مي‌شنيدم روزي آن را بدست آورده از ديده گذرانيدم. مي‌بينم كتابيست از ديده‌ي تاريخي ارجدار ، ولي گوستاو آن را از بهر تاريخ ننوشته و خواست ديگري را دنبال كرده. مردم فرانسه كه از هشتاد سال پيش چشم بسوريا دوخته و هميشه مي‌كوشيدند سوريان را بسوي خود كشند و در اين باره داستانهاي درازي هست و جنگ سواستاپول[3] بيش از همه در راه اين خواست بوده گوستاو خواسته با ستايشهاي فراوان از نياكان و پيشينيان هزار سال پيش عرب دلهاي آنان را بدست آورد و گامي در راه رسيدن بسوريا بردارد و اينست در جايي كه ستايشهاي بسيار از عرب نوشته از عثمانيان نكوهش بي‌اندازه نموده[4] بلكه پرده‌دري هم دريغ نگفته و اين را آشكاره نوشته كه ويراني سوريا از عثمانيانست و چنانچه آنجا در زير دست يك دولت دادگري باشد در اندك زماني آباد خواهد شد.
آنچه مرا شگفت افتاده اينست كه مي‌پرسم آيا از ستايشهايي كه يك دانشمند اروپايي از جنبش عرب در آغاز اسلام و پيشرفتهاي آنان كُند ايرانيان يا ديگران را چه سودي تواند بود؟.. نمي‌گويم : آن پيشرفتها دروغ بوده. آن را ما نيز مي‌دانيم و جاي هيچ انكار نيست. نيز نمي‌گويم عرب مردم بيگانه بودند. در اينجا درپي جدا كردن نژادها نيستم. مي‌گويم : يك خانداني كه بسختي افتاده‌اند و چندين گرفتاري دارند آيا دور از خرد نيست كه هميشه بگذشتگان و نياكان فيروزمند خود بنازند و از شنيدن ستايشهاي آنان بشورند و بخود بالند و دردها و گرفتاريهاي خود را فراموش كنند؟!.. آخر زماني بينديشيد و ببينيد اينها فريب خوردن نيست؟!.. اينها راه زندگاني را گم كردن نيست؟!.. اگرچه در اين باره تنها دينداران نيستند ديگران نيز هميشه فريب مي‌خورند و براي فريب آنان افزارهاي ديگري هست كه من در اينجا بگفتگو از آنها نمي‌پردازم.
در سال چهارم مشروطه هنگامي كه روسيان تازه بآذربايجان درآمده بودند ناگهان دفتري بنام «سياست حسينيه»[5] كه گفته‌هاي دو تن اروپايي را درباره‌ي دستگاه محرم و چيزهاي ديگر دربر مي‌داشت پراكنده گرديد و خدا مي‌داند كه اين دفتر كوچك در آن روز سخت ايران چه زيانهاي بزرگي را رسانيد ، و چون امروز آن دستگاه برچيده شده من نمي‌خواهم در اينجا بگفتگو از آن پردازم و نكوهش كنم ولي آن دفتر چون هنوز در دستهاست و كساني تو گويي يك گنجينه‌اي بدست آورده‌اند آن را نگه مي‌دارند ، و چه بسا مي‌بينم در نگارشهاي خود جمله‌هاي آن را بگواهي مي‌آورند[6] ناگزيرم بنويسم كه سراپاي آن فريب و دروغ است ، و من آرزو مي‌كنم مي‌دانستم اين دفترچه از چه راهي بدست روزنامه‌ي حبل‌المتين افتاده كه آن را بچاپ رسانيده و پراكنده نموده كه ديگران از روزنامه‌ي او برداشته‌اند و چاپ كرده‌اند. خود او درباره‌ي نگارش مسيو ماربين كه بخش يكم رساله است مي‌نويسد كه يكي از اسلامخواهان ترجمه‌ي آن را باداره‌ي روزنامه فرستاده و ما آرزومنديم كه دانستيمي آن « اسلام خواه» كه بوده. ما را چنين مي‌نمايد كه دستهاي سياسي‌ای كه در آن روزها در كار مي‌بود و براي فرونشاندن شور آزاديخواهي در ايران از هر گونه راه مي‌كوشيد ، آن دفترچه را پديد آورده و باداره‌ي حبل‌المتين رسانيده ، و از كلمه‌هاي « الكشن» و «مشنري» كه بكار رفته چنين برمي‌آيد كه آن را نه از آلماني و فرانسه ، بلكه از انگليسي ترجمه كرده‌اند. ما در پيرامون اين دفتر و نتيجه‌هاي زيان‌آوري را كه در ايران و ديگر جاها پديد آورده جداگانه گفتگو خواهيم كرد تا دانسته شود كه اينها همه از بهر آنست كه شرقيان را سرگرم دارند و بر دوششان سوار شوند. ...
كساني خواهند گفت : چرا نمي‌شود كه مردمان هم باينها پردازند و هم در انديشه‌ي راستي و درستي و پيشرفت كار زندگي باشند و بآزادي كشور و جنگ با دشمنان و جانفشاني ارج گزارند؟!.. مي‌گويم : سخن در اينجاست كه اين كسان دين و رستگاري را جز در پرداختن بامامان و آن كارها نمي‌شناسند و دوستاري آنان را براي رستگاري بس مي‌شمارند و پيداست كه با اين حال بچيزهاي ديگري ارج نخواهند گزاشت و اين چيزيست كه ما بديده مي‌بينيم و من گواهيها براي آن ياد كردم. و آنگاه آدمي نيروها و دريافتهايش پايان‌پذير است و كساني هرچه بآنها پردازند از كارهاي ديگر بازخواهند ماند. يك دستگاه برقي كه براي روشنايي ده هزار خانه است اگر شما آن را براي روشنايي بيست هزار خانه بكار بريد ناگزير است كه از فروغ چراغها خواهد كاست.
امروز با اين سختي كار جهان و با اين كشاكش و هياهو كه در ميان توده‌هاست چه رواست كه يك دسته‌ي انبوهي از يك توده خود را با چيزهايي سرگرم سازند كه نه سودي بجهان دارد و نه با دين و خداشناسي سازد؟!. ...
من نمي‌خواهم همه چيز را بنگارم : امروز كاري‌ترين افزار در دست دشمنان شرق همينست كه شماها را با چيزهايي سرگرم دارند و نگزارند در انديشه‌ي كار و زندگاني خود باشيد و بياد گرفتاريها و بدبختيهاي خود افتيد. يك دسته را كه مي‌خواهند فريب دهند و افسون كنند آشكاره نگويند كه ما مي‌خواهيم شما را فريب دهيم و افسونتان كنيم. ناگزير از راههاي ديگري پيش آيند و ترانه‌هاي خوشايند سرايند و نامهايي را كه نزد آنان ارجمند است پياپي بر زبان رانند و از گذشتگان و پيشينيان ستايشهاي گزافه‌آميز سرايند و چون بدينسان رامشان ساختند بدوششان سوار شوند. يك دسته را با «سياست حسينيه» يك دسته را با خيام و يك دسته را با زردشت و يك دسته را با مولوي. اينها همه از يكجاست و همه براي افسون كردن و سرگرم داشتن شرقيان است. آخر شما نمي‌گوييد مسيو ماربين آلماني كجا و آنهمه شيعيگري بسيار تند كجا؟!.. گوستاو لوبون كجا و آنهمه ستايشهاي گزافه‌آميز از عرب كجا؟!.. نمي‌گوييد پس از سه هزار سال اين همه پرداختن به زردشت بهر چيست؟!.. نمي‌گوييد اين همه هواداري از خراباتيگري و صوفيگري براي چيست؟!..
 (506248)
(1) : [کتاب] راه رستگاري ديده شود. (پیمان)
[2] : همین بس که خواننده‌ی کنجکاو در اینترنت به جستجو برخیزد تا ببیند چه انبوهی از وبلاگ نویسان شیوه‌ی کارشان آنست که سخن بیگانگان را دلیل حقانیت و تکیه‌گاهی برای باورهای خود گرفته‌اند.
[3] : 1854ـ 1855 م.
[4] : تا پیش از جنگ جهانی یکم سوریا بخشی از امپراتوری عثمانی بود.
[5] : در این باره در کتابهای ما چه میخواهیم؟ و داوری(شیعیگری) سخن گشاده‌تری رانده شده است.
[6] : آیا جای افسوس نیست که صد سال پس از مشروطه هنوز هم آنگونه سخنان فریب‌آمیز بیگانگان بعنوان حجت ، پیاپی در اینجا و آنجا بازگفته می‌شود؟!. یک جستجو در اینترنت گواهی بر این سخن ما خواهد بود.