پرچم باهماد آزادگان

306ـ روزبه پیمان خجسته باد

امروز یکم آذر 1394 است. هشتاد و دو سال پیش در چنین روزی نخستین شماره‌ی مهنامه‌ی ارجمند پیمان بیرون آمد. وه چه مهنامه ای و چه گفتارهای بیمانندی! تو گویی از میان سده ها تاریکی و درماندگی فروغی تابناک بر زندگانی ایرانیان تابیده است. هر که آن را خواند بیگمان این دریافت که این از رده‌ی دیگر روزنامه ها و مهنامه ها نیست. هر که خواند ـ هرچند آن را مخالف اندیشه هایش یافت ـ سخت در شگفت شد که اینهمه جدایی میان این مهنامه و دیگر مهنامه ها از کجاست.

سالهای دهه‌ی 1300 و 1310 ، سالهای تاخت و تاز دو دستگاه اندیشه ای در ایران است : یکم ، آنهایی که همه‌ی بدبختی ایرانیان را از عقب ماندگی از « قافله‌ی تمدن» و معدن تمدن را نیز زندگانی بشیوه‌ی اروپایی می دانستند. اینست نسخه ای که می نوشتند جز این نبود که « ایرانی باید از جان و روان ، ‌از بیرون و درون اروپایی گردد». دوم ، آن اندیشه که دین یک چیز بیهوده و خرافیست و خود سرچشمه‌ی عقب ماندگی ایرانیان و بلکه همه‌ی شرقیانست. این کسان نیز نسخه‌ی خود را داشتند : به فراموشی سپردن هرچه از دین و زیر این نام می باشد.
ایرانیان که تا آن هنگام پابند کیش خود بوده و اگر هم سخن از برتری اروپا و فرق ایشان با ما می شنیدند ، گمان داشتند که باید برخی چیزها که مایه‌ی برتری ایشانست ـ از دانشها و اداره‌ها و افزارها ـ از اروپا گیرند و این جز آن بود که دین خود را زیر پا گزارند ، بیکبار با سیل خروشان این دو دستگاه اندیشه‌ای روبرو شدند.
از آنسو چون مبلغان زندگانی اروپایی هرگز سخن از گرفتاری آن نرانده بودند و مردم آنچه از آنجا می شنیدند ـ همچون ستایش از بهشت ـ جز نیکبختی و بهی و آسودگی و خرسندی نمی بود ، اینبود خود را سخت باختند و یارایی ایستادگی در برابر آن سیل در خود نیافتند. از دیگر سو ، چون با رواج داروینیگری و مادیگری رخنه بر بنیاد دینها افتاده و دینداری همرده‌ی کهنه پرستی بشمار می‌آمد ، دینداران یارایی سخن راندن از دین نداشتند بلکه بسیاری برای رهیدن از نیش زبانها از دینداری بیزاری می نمودند.
در همان روزها کار مخالفان دین چندان بالا گرفته بود که به ریشخند پیامبر بزرگ اسلام نیز پرداخته بلکه شعرها در بیدینی می سرودند :
جار زد آن جارچی مسخره                 کالدنیا مزرعـة الآخره
پیمان ، آن مهنامه‌ی خجسته ، در چنین حال و هوایی که این سیل دو سویه را برای یک توده ای بنیادافکنانه و سخت زیانمند می دید ، بکوششهای توانفرسا برخاست و نه تنها در برابر این سیل ایستاد بلکه گرفتاریهای اروپا و بیپایی مادیگری را یکایک نشان داد.
اینست ارج آن مهنامه در گام یکم :
«ميدانم كساني خواهند گفت بيرون آمدن يك مهنامه چيست كه روز آن عيد شمرده شود؟!. ميگويم : موضوع بيرون آمدن يك مهنامه نيست ، آغاز شدن يك راه خداپرستي و رستگاريست. پيمان هنگامي آغاز يافت كه هياهوي اروپاييگري سراسر ايران را فراگرفته و كسي يارايـ[ی] بردن نام دين و خدا نميداشت. پيمان براي آن آغاز يافت كه با همه‌ی گمراهيها نبرد كند و بيش از همه با اروپاييگري و ماديگري به پيكار پردازد ، و بالاخره جهانيان را بيك شاهراهي كه بنياد آن خداشناسي و زيستن از روي آيين خرد ميباشد بخواند. آن مهنامه براي اين خواست ورجاوند[= مقدس] بزرگ بانتشار پرداخت و تاكنون در آن راه خود گامهاي فيروزانه برداشته است.
پيمان درفشي بود كه در برابر بيدينان و خداناشناسان برافراشته گرديد و دليل اين سخن آن گفتارهاي استواريست كه در پاسخ ماديگري ، در پيرامون روان ، در زمينه‌ی خرد ، درباره‌ی فلسفه‌ی يونان نوشته شده.» (پرچم شماره‌ی 243)

نکته‌ی شنیدنی آنکه چون برخی دینداران خود را در تنگنای یورش مادیگری میدیدند با خواندن گفتارهای پیمان امیدی به کیش خود پیدا کردند. اینبود در سالهای نخست به پیمان نزدیکی می جستند و آن را مایه‌ی دلگرمی خود می‌پنداشتند. لیکن چون پیمان سخن از خرد و دین راند و آنها را به معنی درست خود شناساند ، دین را ناگزیر از سازگار بودن با خرد خواند ، خرده های کیشها را یکایک برشمرد و ناسازگاری آنها را با خرد نشان داد ، آن کسان برخی باور دیگر کردند و از شمار پیمانیان یا هواداران پیمان درآمدند ولی کسانی نیز نه تنها رو گردانیدند بلکه به دشمنیها برخاستند.
بدینسان پیمان از یکسو دوستان باوفا و پایدار و از سوی دیگر دشمنان کینه جویی پیدا کرد.
ولی خدا را سپاس ، دشمنان پیمان هرگز ایرادی به او نتوانستند گرفت و جز هوچیگری کاری از دستشان برنیامد. همین به آوازه‌ی پیمان و یارانش افزود و ایشان را در پناه «حقایق» گرفت.
پیمان نیز از روز نخست بنیادگزاری تکیه اش به نیروی « حقایق» بود :
رضا سلطانزاده از دوستان زمان نوجواني كسروي و همدرس مكتب او بود و تا روز كشته شدن كسروي يار همدل و ارجمند او بشمار مي آمد. سلطانزاده عربي را نيك مي دانست و بدستياري آن زبان ، بخش « گزارش شرق و غرب» در پيمان و نيز گزارشهاي سياسي اي كه در پرچم چاپ ميشد را راهبري ميكرد. يادش را گرامي داشته رنجهايش را ارج ميگزاريم. او در دفتر «يكم آذر» (سال 22) چنين مي نويسد :
«كساني كه در سالهاي 1309 ـ 1310 ـ 1311 روزنامه هاي مركز را مي خواندند البته بخاطر دارند كه در آن تاريخ درباره‌ی تمدن اروپا و اروپاييگري چه هياهويي برپا شده بود. بعضي از اشخاص بنام ، عقيده داشتند كه بايد ظاهراً و باطناً اروپايي شده و تمدن اروپاييان را قبول كنيم. يكي از اين آقايان گفته بود : اگر ما ايرانيان نجات ايران را ميخواهيم بايد تمام اطوار و حركات خودمان را با اروپاييان تطبيق كرده اخلاق و عادات آنها را بدون كم و زياد و بدون چون و چرا و بي آنكه حق جرح و تعديل داشته باشيم قبول كنيم.
درست در همين اوقات كه آتش اروپاييگري در مركز[= پايتخت] ايران شعله ور بود آقاي كسروي يكي دو مقاله در روزنامه‌ی شفق سرخ و ساير روزنامه هاي آن روزي بر عليه اين افكار انتشار داده و تكان سختي در ميان توده‌ی درسخوانده‌ی مركز پديد آوردند.
در بحبوحه‌ی اين هياهو يعني اوايل سال 1312 كه من از سفر مازندران تازه برگشته بودم از سويي هو و جنجال كذايي را مشاهده كرده و از سوي ديگر يكه و تنها بودن آقاي كسروي را در برابر اين دسته ها بديده گرفتم. سخت بيمناك شده براي تسكين خاطر خود بشخص ايشان مراجعه كردم. گفتند : فلاني! نيروي راستي و حقيقت بيشتر از آنست كه با اين هياهو متزلزل شود چيزي كه دربايست است و نياز داريم همانا فراهم آوردن وسايل انتشار يك روزنامه يا مهنامه است تا بوسيله‌ی آن قضايا روشن گرديده و آميغها [=حقايق] گفته شود.
چون گرفتن روزنامه و نشر آن در آن تاريخ چندان كار آساني نبوده و قيود زيادي را در بر مي داشت و اين قيود مخالف با روح آزاد آقاي كسروي بود از انتشار روزنامه صرف نظر كرده و بفكر تأسيس مهنامه افتادند. با وجود نداشتن سرمايه و وسايل لازمه صرفاً در نتيجه‌ی سعي و پشتكار بانتشار مهنامه‌ی پيمان موفق شدند.
در نخستين روز آذر 1312 اولين شماره‌ی آن كه در واقع اولين تازيانه‌ی بيداري بگمراهان و چراغ هدايت به پاكدينان بود انتشار يافت.
چنانكه آقاي كسروي بارها گفته و نوشته اند اين راه پرزحمت و سخت را گام بگام پيموده و هريك از گفتني ها را پس از مهيا ساختن زمينه‌ی آن بزبان آورده اند. ...»
پیمان روی هم هفت دوره‌ی یکساله پراکنده شد. به علت پاره ای دیرکردها که میان شماره‌های آن رخ میداد این هفت دوره تا زمستان سال 1321 کشید. بازپسین شماره‌ که (شماره‌ی نهم سال هفتم) بود و کتاب تاریخ هجده ساله‌ی آذربایجان با آن بپایان خواستی رسید با آنکه تاریخ « خرداد 1321» را دارد هرآینه پس از 17 آذر و چه بسا در زمستان آن سال بیرون آمد.
باید دانست شماره های پیمان خود دربر دارنده‌ی ماده‌ی اصلی یا نخستین چاپ کتابهای چندی است. از جمله چند کتاب تاریخی ـ دانشی همچون تاریخ پانصد ساله‌ی خوزستان ، تاریخ مشروطه و تاریخ هجده ساله‌ی آذربایجان ، تاریخ و پندهایش ، زبان آذری (چاپ دوم) ، کافنامه و یادداشتهای کسروی در زمینه‌ی زبان فارسی ، و همچنین کتابهایی در زمینه های اجتماعی و دینی همچون در پیرامون رمان ، در پیرامون مادیگری ، در پیرامون خرد ، در پیرامون روان ، سخنرانی کسروی در انجمن ادبی ، نیک و بد ، دردها و درمانها ، در پیرامون فلسفه ، صوفیگری ، در پاسخ حقیقتگو ، ما چه میخواهیم؟ و مانندهای اینها. که این کتاب آخری تاریخچه‌ی پیمان نیز بشمار می آید و خواندن آن را به خواستاران پیمان پیشنهاد می کنیم. 
ما این روزبه (عید) بزرگ را به همه‌ی آزادگان شادباش می گوییم و امید آن داریم که روزی این از روزبه های جهانی گردد.