پرچم باهماد آزادگان

292 ـ سخنی با آقای بهرام مشیری ـ (بازپسین بخش)

5 ـ درآمیختن بدآموزیهای کهن با دمکراسی ، یا پاشیدن آب بر آتش
آقای مشیری سپس در دنباله‌ی سخن از نواندیشی (تجدد) اندیشه های کلنل وزیری را با راه کسروی به یک رشته می کشد و چنین می گوید : « اینها بر این بودند که جامعه باید متحول بشود و بگونه ای دگر بشود و آنچه ما داشته ایم ایستا و عقب مانده است».
پرروشن است که چنین بوده و اکنون نیز هست. آیا شما گمان دارید که نباید متحول شود؟! یا گمان دارید یک مردم فالپرست و خرافی و آلوده به جبریگری و صوفیگری و خراباتیگری و شیعیگری و مادیگری و ده تیره‌ی پراکنده از هم می توانند دمکراسی بدارند؟! زهی خوش پنداری!
کسروی سیزده سال با همه‌ی گمراهیها و آلودگیها نبردید و سرمایه‌ی بزرگی از اندیشه های خود برای ما بازگزارد تا بتوانیم راه دمکراسی را در این کشور هموار گردانیم. کسروی و یارانش کوشیدند به برجستگان توده بفهمانند اگر درپی آنید که توده از ادبیات سود بَرد باید نوشته های سودمند یا بیزیان جای زیانمندها را بگیرد.  قهرمانیها ، غیرتمندیها ، خیزشها ، ستودگیها و مردمیها به ادبیات راه یابد.

291 ـ سخنی با آقای بهرام مشیری ـ 4

4ـ آیا دشمن دشمن من ، دوست منست؟!
آقای مشیری چون به دینها و از جمله به اسلام بیباور است ، از اینکه حافظ زبان به دستورهای اسلام دراز کرده خشنود است. ایشان همچون بسیاری از سیاستگران ایران به لغزشگاهی درغلتیده که اینست پندارش : دشمنِ دشمن من ، دوست منست. همینست حال بهاییان که به حافظ دلبستگی فراوان دارند زیرا او به شیخ و زاهد زباندرازیها کرده. همینست حال مادیها و چپیها در ایران که ایشان نیز از حافظ هم برای رواج باده و هم ضدیت با اسلام بهره جسته اند. دانستنی است ملایان که بر سر کار آمدند (1357) نخست حافظ را تکفیر کردند که میخواره بوده و میخواستند نام خیابان حافظ در تهران را دیگر گردانند.

290 ـ سخنی با آقای بهرام مشیری ـ 3

3ـ آیا کسروی با هرگونه ادبیاتی دشمن است؟!
سخن کسروی ساده است ولی بگوش که؟! بگوش کسی که دچار تعصب نباشد. او می گوید این ادبیاتی که ما داریم با حال کنونیش رویهمرفته زیانمند است. اگر از ادبیات روستایی که خود از پیشگامان گردآوری آن بوده و شاعرانی همچون ابوحنیفه‌ی اسکافی ، ناصرخسرو (جز تبلیغات باطنیگریش) ، فردوسی ، پروین اعتصامی ، عارف قزوینی ، صابر و چند تنی دیگر بگذریم ، بازمانده جز زیان سودی نمیدارند.
کسروی یکسال در بخشی از ماهنامه‌ی پیمان گلچینی از شعرهای فردوسی را بچاپ رسانید. شاعرانی که موضوعات پیمان را به شعر می سرودند ، شعرهاشان را چاپ کرد. از میان یاران نزدیکش ناصر روایی و محمدباقر نیری و چند تنی دیگر ، شاعر بودند.
شما اینها را نمیدانید و دانسته های شما ازو به چند کتابی که ازو خوانده اید و برخی شنیده هاتان محدود است. با اینهمه بیباکی کرده می گویید با « کل ادبیات» دشمنی میکرده و بدتر از آن اینکه «همه‌ی کتابها» را بجز شاهنامه‌ی فردوسی در آتش می انداخته. ما می دانیم خواست شما از همه‌ی کتابها ، مثلاً کتابهای تاریخی و دانشی نیست و کتابهای شعر و کیشی است. ولی آیا همه‌ی بینندگان شما نیز این را می فهمند؟!.

289 ـ سخنی با آقای بهرام مشیری ـ 2

2ـ « ادبیات» به معنی راست آن
ایشان باید بدانند که تکانی که جنبش مشروطه به اندیشه ها داد و نبردهایی که کسروی با شعر و شاعری به شیوه‌ی کهن خود کرد راه را برای شعر نو هموار نمود. امروز شعر نو هنوز عیبهای شعر کهن را بدوش می کشد ولی رویهمرفته کم زیانتر از گذشته است. شعر چه نو و چه کهنه سخنست و سخن باید از روی نیاز گفته شود. پس می بینید که بوارونه‌ی گفته‌ی ایشان ، در فرهنگ و ادبیات نیز می توان پیروی از داوری خرد کرد و به بهبودش کوشید.
بگذریم که کسروی به شعرهای روستایی و گردآوری آنها می‌پرداخته است (نک. کاروند کسروی ، بخش مقاله های ادبی) و شما از اینها ناآگاه بوده او را دشمن کل ادبیات نامیدید در جایی که او در سخنرانی در انجمن ادبی خود را یگانه هوادار ادبیات به معنی درستش می شناساند. ولی گمان بسیار آنکه شما معنی درست ادبیات را که او باز می نماید نخوانده و دانسته هاتان شنیده هاتان است.
پس از آن ایشان چنین می گوید :