باز مثل
ديگري ياد كنم : روزنامهنويسي با ما آشناست. چندي پيش با آقاي فرهنگ بخانهي او
رفتيم. نشستيم و چايي خورديم و سخن از روزنامه بميان آمد. گفت : « بملاها و روضهخوانها
حملهي بسيار ميكنيم». گفتم : « ولي ديدم خودتان هم روضه نوشته و حديثها آورده
بوديد». گفت : « بلي در اصل مذهب كه حرف نيست. دولت بايد از مزخرفاتش جلو گيرد». گفتم
: «چيزهايي را كه شما مزخرفات ميناميد در اصل مذهب است. آن دستگاهي كه ملايان
برپا گردانيدهاند ، آن روضهخوان بازيها ، آن افسانهي مهدي ، همه در اساس مذهب
جا ميدارد».
«در ايران بسياري از جوانان ميپندارند كه دانستنيها همانست كه در دبيرستانها و دانشكدهها ياد گرفتهاند. ميپندارند با همان سرمايه در زندگاني راه روشني در پيش توانند داشت و با دانش و بينش توانند زيست ولي اينها نه راستست. آن جوانان بايد بدانند بسياري از دانستنيهاست كه در دبيرستان و دانشكده نتوان آموخت. دانشمندان جهان همه نيازمندند كه چيزهاي ديگري نيز ياد گيرند.»