پرچم باهماد آزادگان

267 ـ پاسخ به آقای سلامتیان ـ 2

او کسروی را اهل « ایجاد بحث» نمیداند. البته ما میدانیم که کسروی با آنکه در زمینه‌ی دین گفتارها نوشت و به کیشها ایرادها گرفته پرسشها را بی‌پاسخ نگزارد ، ولی در سالهای آخر به لق چانگیهای ملایان و بحثهای آخوندی تن نمیداده و به آنان می گفته ایرادتان را بنویسید تا پاسخ دهم. ولی این بدان معنی نبوده که اگر ایشان پاسخی میدادند (اگر میتوانستند) او پاسخ دیگری نمیداد. چنانکه در پایان کتاب داوری یک نمونه‌ی آن درباره‌ی خالصی زاده دیده می شود. از سوی دیگر تا آخرین سال زندگیش دیده می شود همه را به بازنمودن ایرادهاشان و آنچه نمی پذیرند می خوانَد و به دهها ایراد ایشان پاسخ میدهد و جای سخنی باز نمی گزارد ، حتا در پیمان «دری» بنام پرسش و پاسخ باز می کند که اگر کسی بیرون از گفتارها نیز پرسشی دارد بپرسد.

266ـ پاسخ به آقای سلامتیان ـ 1

بنام خدا
در بخش نخست پاسخ به برنامه‌ی پرگار بی‌بی‌سی (پست شماره‌ی 255) گفتیم که پیش افتادگان یا جنبندگان ما عیبهای چندی دارند. در آن بخش به اروپاییگری ، چشم بدهان فیلسوفان داشتن ، ایرانی را به چیزی نگرفتن ، سرسری خواندن نوشته های هممیهنانشان و بیدانش و ناآگاه از زمینه‌ای سخنراندن را گفتیم. در این بخش گفته های آقای سلامتیان را می خواهیم بترازو گزاریم. نخست یک گواه آشکار به سخنان پیشین خود از گفته‌های او می آوریم. در یکجا می گوید :

265ـ جشن مشروطه‌ی سال 1324 ـ 6

وقتي نادرشاه افشار پس از آن خدمات بزرگي كه انجام داد كشته شد گرچه جهانگشاييهاي او با مرگش پايان يافت ولي تا چندي پس از او هم ايران يكي از كشورهاي بنام آسيا شمرده مي‌شد. زيرا شاهان بعد از او و كريم خان زند اگر چيزي بايران نيفزودند چيزي هم نكاستند.
چون سلطنت بخاندان قاجاريه رسيد در نتيجه‌ي شكستهاي پي در پي كه فتحعليشاه از روسيه ، و محمدشاه و ناصرالدينشاه از انگلستان خوردند كشور ايران شهرت جهاني خود را از دست داد.
شُوند اين پس افتادن ايرانيان و پيشرفت ديگران نخست جنبشهاي آزاديخواهي[ای] بود كه در فرانسه و ساير كشورهاي اروپايي پديد آمده و ديگر پيشرفت دانشها و اختراعات نوين مي‌بود كه در صد سال اخير پيش آمده و ايرانيان بيكبار از آنها ناآگاه مانده بودند.

264ـ جشن مشروطه‌ی سال 1324 ـ 5

دادگاه باغشاه
درباره‌ي قاضي ارداقي و ديگر گرفتاران بازمانده‌ی‌ داستانشان را از گفته‌ي ميرزا علي اكبرخان مي‌آوريم. مي‌گويد :
همان روز كه ملك و ميرزا جهانگيرخان را كشتند در يكي از اتاقها دادگاهي براي بازپرس و رسيدگي برپا گردانيدند كه باشندگانش اينان مي‌بودند :
1ـ مؤيدالدوله حكمران تهران 2ـ شاهزاده مؤيدالسلطنه 3ـ سيد محسن صدرالاشراف[1] 4ـ ارشدالدوله 5ـ يك تن ميرپنج قزاقخانه؟ 6ـ ميرزا عبدالمطلب يزدي (مدير روزنامه‌ي آدميت) 7ـ محقق شهرباني 8ـ ميرزا احمدخان اشتري (اين يكي را از عدليه برده بودند و او بگرفتاران دلسوزي مي‌نمود).
از همان روز كساني را كه در پيرامون آقاي طباطبايي و ديگران گرفتار گردانيدند و از آنان كاري سرنزده بود يكايك بآن اتاق برده پرسشهايي نموده رها مي‌كردند. آقا محمدعلي پسر ملك را هم پس از حادثه‌ي پدرش رها كرده بودند. بدينسان از شماره‌ي ما بسيار كاست. در اين ميان يحيي ميرزا را كه گرفتار كرده بودند نزد ما آوردند و اين هنگام بود كه همه را كه بيست و دو تن مي‌بوديم در زنجير و آن حال آسيب ديدگي به رده نهاده پيكره‌ها از ما برداشتند.

263ـ جشن مشروطه‌ی سال 1324 ـ 4


سرگذشت ميرزا جهانگيرخان و ديگران
اين سرگذشت يك دسته بود. دسته‌ي ديگري كه ميرزا جهانگيرخان و ملك المتكلمين و قاضي ارداقي و برخي ديگر مي‌بودند ، و تا پارك امين الدوله با دو سيد همراهي نمودند سرگذشت اندوه‌آور ديگري مي‌دارند كه از زبان ميرزا علي اكبرخان ارداقي چنانكه در تاريخ مشروطه آمده است ، در اينجا بكوتاهي مي‌آوريم. مي‌گويد :
در پارك امين الدوله ما را كه ملك المتكلمين و ميرزا جهانگيرخان و برادرم قاضي و آقاي محمدعلي پسر ملك و من مي‌بوديم بيك بالاخانه برده در آنجا نشيمن دادند. امين الدوله نزد ما آمد و مهرباني كرد. ليكن بهبهاني او را نزد خود خواست و چون رفت و بازگشت چنين گفت : آقا مي‌فرمايد چون شاه اين چند كس را سخت دنبال مي‌كند و مردم ديده‌اند اينان باين خانه درآمدند باشد كه خبر دهند و براي دستگيريشان بيايند بهتر است ايشان را جاي ديگري فرستيد. امين الدوله اين را گفت و ما را بنوكري سپرد كه جاي ديگر رساند. نوكر ما را تا دم در آورد و از آنجا خانه‌ي نيمه سازي نشان داد كه جاي امني مي‌باشد. چون نزديك خانه شديم ديديم همه جاي آن باز است و رهگذريان ما را مي‌بينند اين بود كسي بخانه‌ي سيدحسن مدير حبل‌المتين تهران كه در آن نزديكي بود فرستاديم. او آمد و ما را با غمخواري بخانه‌ي خود برد. در اينجا اندكي ايمني پيدا كرديم و در كار چاره‌جويي بوديم ليكن ديري نكشيد كه هياهويي برخاست و قزاقان گرد خانه را فراگرفتند. برادرم و ملك و ميرزا جهانگير هر سه گفتند قزاقان براي گرفتن ما آمده‌اند روا نيست بخانه بريزند و زنان و بچگان را بترسانند. اين را گفته همگي بپا خاسته و از خانه بيرون رفته و خود را بقزاقان سپردند.

262ـ جشن مشروطه‌ی سال 1324 ـ 3


سيزدهم مرداد
سيزدهم مرداد يكي از روزبه‌هاي ماست. ما از ميان همه‌ي روزبه‌هايي كه در اين كشور است يكي نوروز و ديگري اين روز را روزبه دانسته و گرفته‌ايم.
ما هر سال در اين روز جشن مي‌گرفتيم و امسال چون ديديم بدخواهان كشور آشكاره بي‌پروايي با آن مي‌نمايند بلكه از نافهمي و درماندگي دشمني نشان مي‌دهند ما پروا بيشتر گردانيديم و هواداري بيشتر نشان داديم.
در شهرستانها در همه جا ياران ما اين روز را جشن گرفته‌اند ـ اكنون كه اين را مي‌نويسم گزارشهاي بسياري از شهرستانها رسيده كه بروي ميز است. در برخي جاها از جمله در مشهد گذشته از جشن باشكوه ، گفتارهاي مغزدار رانده شده (كه برخي را در كتابهاي خود بچاپ خواهيم رسانيد).
در تهران نيز در خانه‌ي آقاي كسروي جشن بزرگي برپا گرديد. از چند روز پيش كارتها بچاپ رسيده براي كساني فرستاده شده بود. باشندگان چندان بودند كه بسياري در حياط سرپا ماندند. از ساعت هفت جشن آغاز شد تا ساعت ده برپا بود.
نخست موسيقي سرود ايران را نواخت كه همه بسر پا ايستادند. سپس آقاي كسروي گفتاري راند (كه در همين دفتر بچاپ رسيده). سپس موسيقي نواخته شده شيريني و شربت و چاي بميان آمد. سپس بانو چهره نگار گفتاري را با زبان پاك نوشته بودند با شيوايي بسيار و با شيوه‌ي هناينده خواندند. باز موسيقي نواخته شد.