پرچم باهماد آزادگان

209 ـ درباره‌ی کتابسوزان ـ 4


[دنباله‌ی پست شماره‌ی 208]

سپس آقاي ستوان 1 هاشميزاده بسخن پرداخته چنين گفت : من در جواني بكتابهاي شعري دلبستگي بسيار مي‌داشتم و شبها در رختخواب نيز بآنها مي‌پرداختم سپس خودم نيز شعر مي‌گفتم. از سوي ديگر بكيش شيعي ارج بسيار مي‌گزاردم و دلبستگي مي‌داشتم. اين بود كه در نخست بار كه در بندر گز براهنمايي آقاي گرجي با پيمان آشنا شدم نوشته‌هاي آن چه درباره‌ي شعر و چه در زمينه‌ي دين بمن ناگوار افتاد.

ولي چون سخناني بادليل مي‌بود فهم و خرد مرا واداشت كه آنها را بپذيرم و اكنون چند سالست كه بپاكديني درآمده‌ام و از اين پيشامد خشنود و سپاسگزار مي‌باشم. ولي شگفت دارم كه كساني خودشان كه اين آميغهاي روشن را نپذيرفته‌اند مي‌كوشند كه از ديگران نيز جلو گيرند. امروز كه من باينجا مي‌آمدم يكي از افسران كه مي‌دانست بگفتگو درآمده چنين گفت : «مگر آقاي كسروي را پارسال بجهت همين كتابسوزاني توقيف نكرده‌اند و كساني هم با او توقيف نشدند؟!..» گفتم : چرا؟!. توقيف شدند! گفت : «با اينحال باز هم بخانه‌ي او مي‌روي؟!.» اينان گمان مي‌كنند كه ما از توقيف خواهيم ترسيد و نمي‌دانند كه در اين راهي كه پيش گرفته‌ايم از كشته شدن نيز باك نمي‌داريم.

208 ـ درباره‌ي كتابسوزان ـ 3



گفتار آقاي خراساني

ما در مكتب پيمان باين آميغ رسيده‌ايم كه آفريدگار هيچ توده‌اي را براي سرفرازي و زبردستي و توده‌اي ديگر را براي سربزيري و زيردستي نيافريده.

اين چيستاني بزرگ بود كه توده‌هاي شرقي با آنكه در هوش از ديگران پستر نيستند و در شهريگري و پيشرفت زندگاني پيشگامترند اكنون چرا پس افتاده‌اند؟

مكتب پيمان اين چيستان را گشود كه گرداننده‌ي زندگي انسان مغز اوست نيكبختي و بدبختي توده‌ها از نيكي و بدي مغز آنها است انسان بمغزش از ديگر جانوران برتر است.

واماندگي شرقيان از پراكندگي انديشه‌ها و آلودگي مغزها است. از قرنها پيش فرهنگ عمومي اين كشور ديوار و بارويي نداشته هر انديشه كه از بيرون آمده يا از درون از هر بدانديش برخاسته بگوشها رسيده و در دلها جا گرفته.

باورهاي يك ايراني يك رشته انديشه‌هاي درست و بهم پيوسته و باهم سازگار نيست.

207 ـ درباره‌ي كتابسوزان ـ 2


گفتار آقاي نادري

مقدم بر هر مقدمه‌اي سپاس مي‌گزارم بآن خداي بزرگ و توانا كه اين چنين شاهراهي را بروي ما باز نموده و ما را از خرافه پرستي ، مرده پرستي ، گنبدپرستي ، بالاخره از بت‌پرستي نجات داده.

برادران عزيزم قبلاً قرار شده بود امشب در خصوص شعر و شاعري دانسته‌هاي خود را بگويم. ولي در اين خصوص اگر انتظار داريد سخناني خواهم گفت كه والاتر و ارجدارتر از سخناني كه در كتاب حافظ چه مي‌گويد و در سال دوم مجله‌ي پيمان و در ساير نوشته‌هاي ما نوشته شده ، مي‌گويم انتظار نداشته باشيد زيرا چنين سخناني من ندارم. بلكه از همان نوشته‌ها چند جمله را انتخاب نموده‌ام كه امشب تذكر داده و در اطراف آنها بحث نمايم : چندي پيش در منزلم تنها نشسته كتاب « در پيرامون خرد» را مي‌خواندم تا رسيدم باين جمله‌ها :

«هنگامي كه سال دوم پيمان را مي‌نوشتیم يكی گفتاري فرستاده بود در اين زمينه : من پيشترها شعرهاي حافظ را مي‌خواندم و لذت مي‌بردم. ولي از زماني كه نوشته‌هاي شما را درباره‌ي شاعران خوانده‌ام ديگر لذتي از شعرهاي حافظ نمي‌برم بلكه مي‌بينم بيشتر شعرهايش بيكبار بي‌معنيست.»

206 ـ درباره‌ي كتابسوزان ـ 1

همگي مي‌دانيد كه ما چند سالست جشن كتابسوزان گرفته‌ايم و امروز اين نشست براي همانست. چنانكه بارها گفته‌ايم ما اين كار را از روي هوس ، يا از راه تندروي ، يا بنام ستيزه با اين و آن نمي‌كنيم. بلكه از روي فهم و بينش اين رفتار را برگزيده‌ايم و هوده‌ي بزرگي از آن مي‌خواهيم.

كساني چون مي‌شنوند ما كتابها را بآتش مي‌اندازيم دهانشان باز مي‌ماند. چه كنند بيچارگان! تاكنون از زيان اين كتابها آگاه نشده‌اند. در نزد آنان اين كتابها سرچشمه‌ي فرهنگ و دانش است.

آنان كسانيند كه درماندگي و بدبختي توده را با ديده مي‌بينند و خود نيز در آن بدبختي گرفتارند ، و با اين حال تاكنون نينديشيده‌اند كه سرچشمه‌ي آن درماندگي و بدبختي چيست؟!.