پرچم باهماد آزادگان

188 ـ در پيرامـون دين


دين از اين چيزها والاتر است. دين شناختن معني جهان و زندگانيست.

چنانكه بارها نوشته ايم امروز داستان دين يك گرفتاري ای براي جهانست ، يك دشواري ای در زندگانيست. اين گرفتاري و دشواري بيش از همه از آن برخاسته كه معني راست دين دانسته نيست و يك ديني بآن معني راست در ميان نمي‌باشد.

امروز مليونها كسان از پيروان دينها شمرده ميشوند ، صدهزارها كسان بنام پيشوايي ديني زندگي بسر مي برند و با شكوه و سرفرازي روز مي گذرانند ، مليونها كتابهاي ديني در خانه ها و در دستهاي مردمان مي باشد ، مليونها مسجد و كليسا و زيارتگاه و پرستشگاه بنياد نهاده شده ، صدها دسته بنديهاي ديني براي نبرد با بيديني بنياد يافته. پس از همه‌ی اينها شما اگر با يكي از آن پيشوايان ديني بگفتگو پردازيد و چنين پرسيد :

« دين چيست و براي چيست؟.. چه چيزهاست كه دين ناميده شود؟.. از چه راه بايد آنها را دانست؟.. با چه نيرويي راست و كجش را شناخت؟.. آنگاه براي چيست كه مردمان در زندگاني آزاد نباشند؟.. براي چيست كه بايد پيروي از ديني كنند؟..»




187 ـ خرده گيري بيپا و پاسخ آن


در پائيز سال 1300 كه از تبريز بتهران آمدم چون از كاركنان وزارت عدليه (از داوران) مي بودم ، از سوي آن وزارت بسفرهايي مي رفتم. چنانكه در زمستان همان سال بمازندران رفتم در بهار سال ديگر بازگشته بدماوند فرستاده شدم. در پائيز بازآمده در زمستان روانه‌ی زنجان گرديدم. پس از چندي بازگشته اين بار بقزوين رفتم. از آنجا باز آهنگ زنجان كردم. در زمستان 1302 بتهران آمده از اينجا از راه بغداد بخوزستان رفتم.[1] چهارده ماه در خوزستان درنگ داشتم و در بهار سال 1304 بتهران آمدم. در اينجا مي بودم تا در سال 1306[2] بخراسان فرستاده شدم كه چون بازگشتم از عدليه كناره جستم و بكار وكالت پرداختم. در همان سال سفري بگيلان كردم پس از بازگشت دوباره بعدليه رفتم و باز سفرهايي پيش آمد.

186 ـ بيرون از آيين سپهر چيزي نتواند بود


يكي از آشنايان مرا ديده و جلو مرا گرفته چنين ميگويد :

« در مجلسي بوديم « اطلاعات هفتگي» را مي خواندند. چيزهايي نوشته كه مخالف مطالب شماست. بعضيها كه مي خواندند بمطالب شما ايراد مي گرفتند».

مي گويم : اطلاعات هفتگي چه نوشته؟!.

مي گويد : « حكايت جوكيان را نوشته است. خواندنيست بخوانيد و پاسخ هم بنـويسيد». اين گفتـه او مـرا واداشت كه « اطلاعات هفتگـي» را بدست آورم. در آنجا در زيـر عنـوان « بچشم خود ديدم كه كودكي در آسمان قطعه قطعه شد» چنين مينويسد :