پرچم باهماد آزادگان

170 ـ ما از همـه‌ی پاكــــدلان داوري ميخواهيم ـ3

همه‌ی نيكخواهان جهان از داستان ما آگاه باشنــد

گفتم كه ملايان دو چيز را بهانه كرده اند : يكي قرآن كه در شماره‌ی پيش پاسخشان دادم. ديگري اسلام كه اينك بپاسخ مي پردازم :

آن وحشيگـريهاي رسوا را كه در تبـريز و مراغه و مياندوآب كـرده اند براي پرده پوشي داد مي زنند : « باسلام توهين شده. آزادگان باسلام توهين كرده اند». در تلگرافهاشان بتهران پيايي اين جمله ها را مي آورند.

من نخست مي پرسم : در كجا باسلام توهين شده؟!.. آزادگان چه توهيني باسلام كرده اند؟!.. در كجا؟!.. در كدام كتاب؟!.. آنگاه چه گفته اند؟!.. چه كرده اند ، اينها را روشن گردانيد تا ما نيز بدانيم.

اين گروه بيشرم هستند بجاي خود ، كه سبكمغز نيز مي‌باشند. دروغي باين شاخداري را ساخته‌اند و اميدمندند كه با هايهوي و با زور وحشيگري پيش برند و سودي بردارند.

169 ـ ما از همه‌ی پاكــــدلان داوري ميخواهيم ـ2

همه‌ی نيكخواهان جهان از داستان ما آگاه باشند.

چنانكه گفتيم سرچشمه‌ی وحشيگريهاي تبريز و مراغه بيش از ديگران ، ملايان آنجا بوده اند. كينه‌ی آنها نيز از پرسشهاييست كه ما در روزنامه يا در كتابهاي خود كرده ايم.

ما پرسيده ايم : چگونه حكومت حق شماست؟!.. بچه دليل؟!.. شما چه حكومتي توانيد كرد؟!..

گفته ايم : چرا مايه‌ی بدبختي بيست مليون مردم ميشويد؟!.. چرا يك كشوري را ويران ميگردانيد؟!..

اين چه سخنيست كه مي گوييد : ماليات دادن بدولت حرامست ، بسربازي رفتن حرامست؟!. چنين سخني در آفريقا نيز نبايد بود.

از سالهاست كـه انديشـه ها بالا رفتـه و انبـوه جهانيـان زيـر درفش سررشتـه داري تـوده (حكــومت دموكراسي) مي زيند. در چنين هنگام جهان

168ـ ما از همه‌ی پاكدلان داوري ميخواهيم ـ1

همه‌ی نيكخواهان جهان از داستان ما آگاه باشند

در دو شماره‌ی گذشته پيشامدهاي بهمن ماه مراغه و تبريز را نوشتيم. آشوبهايي را كه ملايان تبريز ، در سي سال اخير ، بدستاويز « قرآن‌سوزاني» برانگيخته اند ، وحشيگريهايي كه از مردم عامي سر زده ياد كرديم.

خلاصه‌ی داستان اينست :

در تبـريز يكدسته از ملايان بيديـن و آزمنـد گرد آمده انـد ، اينان هـر زمان كه در برابر دولت يا كس ديگـري بسختي افتادنـد « بهانـه‌ی قرآنسوزانـي» را بميان كشيده مردم عامي را بوحشيگريهايي برمي انگيزند. تاكنون سه بار اين وحشيگري را در آن شهر بنمايش گزارده اند :

167 ـ بايد از اشرار چشم پوشي نشود

[پایگاه : شرح این داستان از پست شماره‌ی 150 آغاز شده است.]

كفيل شهرباني تبريز گزارش ميدهد كه اشرار را تعقيب كرده پرونده تشكيل داده و بدادسرا فرستاده ولي بما آگاهي ميرسد كه تاكنون كسي را از جنايتكاران اصلي تعقيب نكرده اند.

حقيقت آنست چون در اين جنايتها چند تن از كارمندان دولت دخالت كرده اند ميخواهند نگزارند حقايق بيرون افتد. شهرباني نيز بجنايتكاران اصلي نپرداخته براي رويه سازي برخي از كسان گمنام را كه دانسته نيست در جنايتها دخالت داشته اند يا نه دنبال مي كند و پس از چند بازپرسي رها مي گرداند.

166 ـ پاسخ يك بهايي بايرادهاي ما

جمله هاي پايين از كتاب بهائيگريست :

« همان لوح احمد كه آنرا شاهكار خود شمرده و براي هر بار خواندنش مزد صد شهيد نويد داده جمله‌ی نخست او اينست :
هذه ورقة الفردوس تغن علي افنان سدرة البقاء بالحان قدس مليح.
معني آنكه : « اين برگ بهشت است كه آواز خواند بروي شاخه هاي درخت كُنار بازماندن (بقاء) با آهنگهاي نمكدار پاكي (قدس)».

در ايـن جملـه غلطهايـي هست. زيـرا « تغـن» اگـر بمعني « آواز ميخوانـد» است بايستي بگـويد « تغني». بايستي بسـر « قـدس» الف و لام آورد و بگـويد « القــدس». « مليـح» اگــر صفـت « الحان» است بايستي بگويد : « مليحة». از آنسوي خواندن برگ بروي شاخه ها چه معني ميدهد؟!. آن بلبلست كه بروي شاخه ها خواند نه برگ. از اين گذشته « سدر» درخت كنار است كه در عربستان و جاهاي بي آب پيدا شود و اينكه در قرآن نامش آمده بهر آنست كه درخت ديگري در عربستان كمتر شناخته مي بوده. در ايران كه اينهمه درختهاي گوناگون مي باشد و كمتر كسي درخت كنار را ديده چه جاي ياد آن مي بوده؟!. تنها اين يكي نيست بيشتر جمله هايش از اينگونه است».