پرچم باهماد آزادگان

137 ـ خرده گيري و پاسخ آن


آقاي اسماعيل منصوری از شاپور مينويسد :

« برخي از دوستان ديرين شما گله ميكنند كه آقاي كسروي در گذشته درباره‌ی بيرون آمدن آدمي از بوزينه مخالف داروين و پيروان او بوده. در صفحه‌ی 63 كتاب راه رستگاري نوشته اند : « اينكه ميگويند آدمي از بوزينه برخاسته نه درست است آدمي كجا بوزينه كجاست». ولي در اين نزديكيها برخاستن آدمي را از بوزينه در صفحه‌ی 18 در كتاب خدا با ماست پذيرفته اند. چنانكه مينويسيد : « بلكه همچنين است داستان آدمي كه بگفته‌ی آنان از بوزينه يا از يك جانور بالاتري پيدا گرديده. اينها چيزهايي است كه دانشمندان ميگويند ما چون ايرادي نميداريم پذيرفته ايم». خواهشمندم چگونگي را روشن گردانيد.

136 ـ راه ايراد را هم نمي‌شناسند

آقاي كسروي
بعضي از دشمنان شما كه با استادان ادبيات آشنائي دارند ميگويند كه آقاي ... كه يكي از استادان دانشگاهست گفته چون آقاي كسروي خودش شعر نميگويد از اين جهت با شعر و شعرا مخالف است و اگر ميتوانست شعر بگويد همانا با شعر مخالفت نميكرد. پاسخ اينها را چه بايد داد؟!.
اهواز ـ بهبهاني

پرچم : آري اينسخن را آن استاد دانشگاه و ديگران بارها گفته اند و همين سخن نمونه‌ی نيكي از پوچ‌مغزي ايشان مي‌باشد. استاد دانشگاه را تماشا كن كه راه ايراد گرفتن را نيز نمي‌شناسد. بارها ديده بودم كه در دادگاه فلان متهم چون بيسواد و عاميست نميداند چگونه پاسخ دهد و يا دليل بياورد ، و اكنون همان حال را از استاد دانشگاه مي بينيم. اما پاسخ :

نخست ، مگر آدمي هر چيزي را خود نداشت يا نتوانست با آن دشمني ميكند؟!. همين من موزيك زدن و آواز خواندن نميتوانم ، از خشنويسي نيز بي بهره ام ، بسياري از دانشهاي نوين را از فيزيك و شيمي و رياضيات عالي و پزشكي و مانند اينها نميدانم. آيا با آنها دشمني نموده ام؟!. من نه تنها با اينها كه نميدانم دشمني نكرده ام خود هميشه هوادار آنها بوده ام و خواهم بود. از آنسوي من منطق و اصول خوانده ام و سالها در شناختن ريشه‌ی نامها بكوشش پرداخته ام. با اينحال گفته ام و ميگويم : اينها رشته هاي بيهوده ايست. استاد روسياه چون خودش در پنجاه و شصت سال زندگاني جز هوسبازي و سودجويي نشناخته مي‌پندارد همگي مردم از تيپ او مي‌باشند.

135 ـ اين باياي آدميگري شماست



كساني مي پندارند اين شاهراهي كه ما مي نماييم و آميغها كه روشن ميگردانيم ، آنان آزادند كه بپذيرند يا نپذيرند.

ميگويم : نچنين است. شما كه آدمي هستيد بايد درپي آميغها باشيد ، و چون مي‌يابيد تشنه‌وار بپذيريد و پيروي كنيد. خدا بشما فهم و خرد داده كه يكراه رستگاري كه نموده ميشود بشناسيد و بپذيريد و با ديگران در آن همگام باشيد. اين باياي آدميگري شماست و جز اين نتواند بود.

آنانكه از آميغها رو گردانند و از شاهراه رستگاري كناره جويند ، ارج آدميگري خود را از دست داده‌اند ، و گذشته از خودشان مايه‌ی تيره‌روزي و پستي فرزندانشان خواهند بود ، و پس از همه ، در پيشگاه آفريدگار شرمنده و سرافكنده خواهند گرديد.

گاهي كساني ستيزه رويي نموده چنين ميگويند : « شما آنچه ميخواهيد بگوييد ، ما كه نخواهيم پذيرفت». ميگويم : اين ناداني را پيش از شما جهودان كرده اند.

134 ـ بهانه يكي دوتا نيست.


1ـ انقلاب چيست؟..

دو تن از جوانان بنزد من آمده و نشسته و بسخن پرداخته يكي از ايشان چنين ميگويد : « نوشته هاي شما را خوانده ايم. حرفهاتان راستست. ولي از اينراه دير به نتيجه ميرسيد. بايد در اين مملكت انقلابي بشود ...». ديگري سخن او را دنبال كرده ميگويد : « شما ميخواهيد از راه تكامل تدريجي اصلاح بشود. ما جوانان تندرويم ما عقيده مان آنست كه بايد با انقلاب اصلاح فوري كرد». هنوز من پاسخ نداده آن يكي بار ديگر بسخن آمده چنين گفت : « آري ما عقب مانده‌ايم بايد تندرو باشيم».

گفتم : اينسخنان شما چندان پرتست كه من درمانده ام چه پاسخي دهم. « انقلاب» نيز از كلمه هاييست كه بزبانها افتاده و بي آنكه معناي روشني از آن بفهمند بكار مي‌برند. من اگر از شما بپرسم : « انقلاب چيست» ميدانم كه خواهيد درماند. بهرحال شما كه خواهان انقلابيد آيا نقشه‌ی يك انقلابي كشيده و زمينه آماده گردانيده ايد؟..

گفتند : نه ما مقصودمان اظهارنظر است. عجالتاً نقشه اي نكشيده ايم.

133 ـ بدي را از اندازه ميگذرانند

يكراهي كه تازه آغاز مي‌يابد ، و يك باهمادي كه تازه بنياد گزارده ميشود ، يكي از پيشامدها براي آن اين باشد كه كساني بيايند و زماني همراهي نمايند ، ولي سپس در نتيجه‌ی ناشايستگي بيرونشان گردانند يا خودشان در همراهي پايداري نتوانسته بيرون روند. اين براي هر باهمادي پيش آمده و آيد و باهماد ما نيز از اين پيشامد بركنار نتوانستي بود ، و چنانكه ياران ما آگاهند كساني بوده اند كه خودشان كناره جسته اند و كسانيرا نيز ما بيرون كرده ايم.

چيزيكه هست در باهمادهاي ديگر نامهاي چنين كساني را پس از بيرون كردن در روزنامه نويسند ، ولي ما تا كنون اينرا نخواسته بوديم.