پرچم باهماد آزادگان

123ـ جاي شگفت نيست

يكي ميگويد : من نوشته هاي شما را ميخوانم و همه را درست مي يابم ، و از خواندن و دانستن آنها خرسند ميگردم. تو گفتيي گمشدة خود را يافته ام. من در شگفتم چگونه كساني اينها را نمي پذيرند؟! .. چگونه ايستادگي مي نمايند؟!..

بارها با آنان روبرو شده پرسيده ام : ايرادتان چيست؟!.. ديده ام ايرادي نمي دارند ، و با اينحال نمي پذيرند ، و بدتر آنكه كساني دشمني نيز ميكنند و از بدزباني باز نمي ايستند.

ميگويم : جاي شگفت نيست. شما اگر اينها را بچهارپايان بخوانيد پيداست كه نخواهند فهميد ، و نخواهند پذيرفت. چرا كه افزار فهميدن و پذيرفتن را نميدارند.

آنكسان نيز چنينند و فهمها و خردهاشان از كار افتاده. آنان را با چهارپايان بيش از اين جدايي نيست كه چهارپايان فهم و خرد را نداشته اند ، و اينان داشته اند و از دست داده اند. اينان بدبختتر از گاوان و خرانند. آنان گاو و خر آفريده شده اند و جاي نكوهشي نيست. ولي اينان آدمي بوده اند و خودشان را بپاية گاوان و خران رسانيده اند.

122 ـ شما خودتان دشمن خودتان مي باشيد

بارها ديده ميشود كساني از ايرانيان سخن از جنگ دولتهاي بزرگ ميرانند و بفيروزي اينسو يا آنسو دلبستگي مي نمايند. گاهي نيز چنين ميگويند : ببينيم پايان اين جنگ چه خواهد بود؟.

ميگويم : شما در اين جنگ چه دستي داشته ايد كه بپايان آن اميدي مي بنديد؟!.. آري در پايان اين جنگ دگرگونيهايي در جهان خواهد بود ، ولي دربارة توده هاييكه در آن دست داشته اند.

شما خودتان دشمن خودتان مي باشيد. آنچه شما را زبون گردانيده و بزيردست بيگانگان داده آلودگيهاي خودتانست. جهان بهر حالي مي افتد بيفتد ، شما تا چنينيد كه هستيد چنين خواهيد بود كه هستيد.

يكمردم تا خود نيك نباشند از نيكيهاي جهان بهره نخواهند يافت.

يك تودة آلوده اگر هم از پيشامدها سودي برند جز چندگاهه نتواند بود و سرانجام هوده اي از آن در دست نتوانند داشت.

121 ـ پيغمبري چيست؟..

از هنگاميكه ما پيمان را بنياد نهاده با نادانيها و گمراهيها بنبرد برخاستيم كساني در اينجا و آنجا نشسته گفتند : « دعوي پيغمبري ميكند» ، و اين را يك افزاري در دست خود ساختند. ما سخن از گرفتاريها و بدبختيهاي مردم رانده و راه چاره نشان ميداديم ، آنان پروايي باينها نداشته و همه چيز را رها كرده تنها اين بهانه را دنبال ميكردند.

آقاي محمدعلي فروغي كه چند ماه پيش مرد و در روزنامه ها او را از دانشمندان جهان شمردند ، بلكه نام فيلسوفش دادند ما يك رفتار بسيار عاميانه اي ازو ديديم ـ اينمرد هوادار خيام و حافظ و سعدي ميبود ، پشتيباني از صوفيگري ميكرد ، برواج فلسفه از كهنه و نو ميكوشيد ، بملايان نگهداري مينمود[1] ، با پيراستن زبان فارسي دشمني نشان ميداد ، دربارة « قضا و قدر» پافشاري ميداشت و ميخواست همگي با وي هم باور باشند.

اينها كه ماية بدبختي ايران ـ بلكه سراسر شرقست ـ جناب آقاي فروغي پشتيباني از همة آنها ميكرد ، و پيداست كه اين رفتار او ساده نمي بود.

120 ـ گفت و شنيد

كساني گاهي پرسشهايي از من كرده اند و من پاسخهايي داده‌ام و اينك آنها را در اينجا مي‌آورم :

پرسش ـ آيا شما اميد باصلاح ايران داريد؟!. اينمردم اصلاح خواهند شد؟!.

پاسخ ـ نخست بايد ديد « اصلاح» چيست و شما چه معنايي از آن ميخواهيد. زيرا در ايران يكرشته كلمه هايي بزبانها مي رود در حاليكه يك معناي روشني از آنها در ميان نيست. مثلاً تمدن ، تربيت ، اخلاق ، ادبيات ، عقل از كلمه هاييست كه پياپي بزبانها ميرود ، ولي اگر جستجو كنيد خواهيد ديد از هيچكدام آنها معناي روشني در دلها نيست. همان «تربيت» را بگيريد : تربيت چيست؟ ، چه چيزهاست كه تربيت توان ناميد؟ ، چه كسيست كه ميتواند ديگران را تربيت كند؟ ، اين پرسشها را از هر كه بكنيم پاسخي نخواهيم شنيد. نه تنها مردم عامي اينها را نميدانند ، درس خوانندگان و دانشمندان نيز نميدانند. اگر ميدانند باين پرسشهاي ما پاسخ دهند.

روزي يكي از آنان گفتاري نزد من آورد عنوانش اين بود : « بايد جامعه را تربيت كرد» من گفتم : تربيت چيست؟.. يكه خورد و گفت : « چطور تربيت چيست؟!.. تربيت ديگر!». گفتم آخر شما نوشته ايد : « بايد جامعه را تربيت كرد» من ميپرسم : چه چيزهاست كه تربيت شمرده ميشود؟!. چه چيزها را بايد بمردم ياد داد تا تربيت شوند؟!. اينها را بگوييد. گفت : « من تعجب از فرمايش شما دارم. پس ديگران چكار ميكنند؟!..‌» گفتم : من نميدانم ديگران چكار ميكنند و با آنها كاري نداريم. شما يك جمله اي را نوشته ايد و من معناي آنرا از شما مي پرسم. شما اگر ميدانيد آنرا بگوييد. از پاسخ درماند و خاموش نشست و سپس گفتار را برداشت و بيرون رفت. پس بخيره نميگويم كه درس خواندگان و دانشمندان نيز نميدانند.

119 ـ كمونيستي در ايران

در شمارة گذشته گفتاري زير همين عنوان نوشتيم و پيداست كه بكساني از ايرانيان خوش نخواهد افتاد. چيزيكه هست در اين زمينه ها در بند رنجش يا خشنودي يكدسته و يك گروه نتوان بود. اين گفتگو از آيندة بيست ميليون مردمست. گفتگو از بنياد زندگانيست. آنكسان اگر سخناني با دليل نوشتند ما نيز با دليل پاسخ دهيم ، و اگر بسخنان بي دليل برخاستند پيداست كه ما پاسخي نخواهيم داد.

چنانكه نوشته ايم ما نميخواهيم از نيكي يا بدي كمونيستي سخن رانيم. اين گفتگو جاي ديگري دارد. سخن ما در اين گفتارها از دو چيز است :

1) كسانيكه در ايران بكمونيستي ميگرايند نود در صدشان از معني راست كمونيستي نا آگاهند و از روي فهم و باور بآن نمي گرايند. اين رفتار در ايران تنها دربارة كمونيستي نيست. با دموكراسي نيز همين رفتار را كردند. با هر چيز همين رفتار را ميكنند.

2) كمونيستي چارة دردهاي ايران يا شرق نيست. هر مردمي دردهاي ديگري دارند كه چاره اش نيز ديگر است. كمونيستي براي آسايش زندگاني كارگران و رنجبرانست ، و اين در جاييست كه گرفتاريهاي بزرگ ديگري نباشد.

در اين دو زمينه است كه ما سخن ميرانيم.