پرچم باهماد آزادگان

118 ـ آيا جهان بهتر از اين تواند بود؟..

ميگويند : آيا جهان بهتر از اين تواند بود؟..

ميگويم : چرا نتواند بود؟! جهان هميشه در پيشرفتست و هميشه رو بسوي بهتري ميدارد.

ميگويند : آدميان بهتر از اين نتوانند بود.

ميگويم : اين گفتة آنكسانيست كه خود از نيكي گريزانند و خواهان آن نمي باشند. اين بهانه ايست كه هميشه بدان داشته اند.

ميگويند : آيا ريشة جنگ را توان برانداخت؟..

117 ـ راه ايراد را هم نميدانند

از تبريز مي‌نويسند ملايان يك ايرادي بشما پيدا كرده اند. در سي سال پيش هنگاميكه در تبريز بوده ايد كتاب شريعتي براي دبستانها نوشته ايد كه در آن دوازده امام را شمرده نام « امام زمان» را نيز برده ايد. اين را دستاويز بزرگي گردانيده اند. دو سال پيش روزنامة آذربايجان نيز آنرا نوشته بود.

ميگويم : اينان كسانيند كه روانهاشان بيمار و خردهاشان بيكاره است و چون نمي‌توانند حقايق را بپذيرند ببهانه هاي شگفتي برميخيزند ، ايرادهاي خنكي ميگيرند. همچون كودك كه چون چيزي را نخواست بهانه هاي خنكي آورد و ايرادهاي شگفتي گيرد.

مردميست آلوده و درمانده و سركلافه را گم كرده. ما رنج ميكشيم ، زيانها مي‌بريم ، و در راه رهايي آنان ميكوشيم ، با گمراهيها نبرد ميكنيم ، و يكرشته حقايق را كه همسنگ دانشهاست در ميان آنان رواج ميدهيم ، و يكدسته در برابر اينها به هرگونه دشمنيهاي پست برميخيزند ، هرگونه ناداني نشان ميدهند ، هر زمان درپي دستاويزي هستند كه ايراد گيرند.

116 ـ پرسشهاي بيهوده

گفتاري را كه در شمارة سوم مهنامة پرچم زير عنوان « سفر قزوين» نوشته در آنجا سخناني دربارة گفتگوي خلافت اسلامي و كشاكش شيعي و سني در آن باره بميان آورديم ، كساني خوانده و بهوس افتاده اند كه بيكرشته پرسشهايي برخيزند. در حاليكه ما در همان گفتار چند بار ياد كرديم و در جاهاي ديگري نيز نوشته ايم كه گفتگو از داستان خلافت اسلامي از دين نيست ، بلكه اگر راستي را بخواهيم خود بيدينيست. آري بيدينيست كه يكدسته مردم كارهاي زندگاني خود را رها كنند و از پيشامدهاي هزار و سيصد سال پيش بكشاكش پردازند. اين معني زندگاني را ندانستنست. اين بخرد و راهنمايي آن پشت پا زدنست. دين براي آنست كه مردم باين نادانيها نيفتند.

با آنكه بارها اينرا نوشته ايم باز اين پرسشها را ميكنند. من نميدانم يك سخن را چند بار بگوييم تا آنان بفهمند؟!. نميدانم چه سودي در اين گفتگوي بيهوده ديده اند؟!..در اين كشور اگر از ساده ترين جستارهاي زندگاني بپرسيم كمتر كسي آگاهست و كمتر كسي پاسخ تواند داد. چهل سالست در كشور مشروطه روان گرديده هنوز يكي از هزار مردم معني راست مشروطه را نميدانند. در اين پيشامدهاي پولي دو سال اخير ما ديديم بازاريان و بازرگانان از معني راست اسكناس و پشتوانه آگاه نمي باشند و اين چيزي را كه بايد بدانند ندانسته اند ... اينگونه دانستنيها را بكنار نهاده اند ، و همه در جستجوي آنند كه علي خليفه بوده يا ابوبكر ، فدك حق دختر پيغمبر مي بوده يا نمي بوده ، حسن با معاويه چرا آشتي كرده ، حسين با يزيد چرا بجنگ برخاسته است.

115 ـ کسروي چه مي گويد؟

پايگاه : گفتاري كه در اين پست آمده را چند سال پيش آقاي اصغر فتحي استاد دانشگاه كَلگري كانادا نوشته اند و چون نوشته‌ي دانشورانه ايست بجا دانستيم در اينجا بياوريم.

بقلم اصغر فتحي

احمد کسروي در روز 20 اسفند ماه 1324 (برابر 11 مارس 1946) در کاخ دادگستري تهران ، هنگام بازپرسي دربارة نوشته هايش راجع به اسلام ، به دست چند تن از گروه فدائيان اسلام کشته شد. اکنون که نزديک به شصت سال از مرگ او مي گذرد بجاست نگاهي به نوشته هاي او بيفکنيم و وضع ديروز و امروز ايران را از ديدگاه انديشه هايش بسنجيم.

کسروي در حدود هفتاد سال پيش به نويسندگي دربارة گرفتاري هاي ايران و جهان پرداخت. او دريافت هاي خود را در ماهنامة پيمان و روزنامه پرچم و کتاب هاي بسيار باز نموده و يک ايدئولوژي که اصل و فرع هايش باهم ارتباط منطقي دارند پديد آورده است که براي کساني که دربارة اين موضوع ها ازراه تجزيه و تحليل علت و معلولي مي انديشند جالب به نظر مي رسد.

انديشه هاي کسروي بر پاية بررسي هاي علم هاي اجتماعي و آماري نيست. او درس خواندة دانشگاه هاي غربي نبود. مردي بود « خود ساخته» و دريافتش از مسئله هاي اجتماعي بيشتر بر پاية کنجکاوي ، هوشمندي ، تفکر منطقي و حس همدردي و نوع دوستي قرار داشت. آگاهي هاي تاريخي او نيز بينش ويژه اي به او از زندگي اجتماعي داده بود و با دانستن زبان هاي ترکي و عربي از انديشه هاي غربي که به اين زبان ها درآمده بود نيز آگاهي داشت.

114 ـ‌ در كناره‌ي « قانون دادگري»

ما گرچه برآنيم كه زندگاني را از بنياد آن برگردانيم و تا بنياد بخردانه‌ي ورجاوندي براي زيست آدميان استوار نگردانيم بسخن ديگري درنياييم. از اينرو ما كمتر از اداره ها گفتگو كنيم ، كمتر به پيشامدهاي آينده و گذرنده پردازيم. ليكن براي آنكه از حال كشورها و از گرفتاريهاي مردمان دليلها بگفته هاي خود آوريم و گواهيها ياد كنيم گاهي بهتر شماريم كه بداستانهايي از پيشامدها پردازيم.

بسياري از خوانندگان ميدانند كه در سال 1312 كه سال نخست پيمان ميبود و ما نبرد با اروپاييگري ميداشتيم كتابي بنام « قانون دادگري» نوشتيم كه خواستمان از آن نشاندادن بدي قانونهاي اروپا ميبود ، و در آن كتاب گذشته از ايرادهايي كه بقانونهاي اروپايي گرفته شده داستانهايي نيز از گرفتاريهاي مردم در عدليه‌ي ايران ياد گرديده و چون بتازگي نويسنده بيك داستان ديگري از آنگونه برخورده ام اين را نيز در اينجا ياد ميكنم ، و سپس هوده اي را كه از آن ميخواهيم روشن خواهم گردانيد.

در تبريز در شهريور ماه 1320 حاجي محمدحسين توكلي كه يكي از بازرگانان و بازاريان ميبوده كشته شده.