پرچم باهماد آزادگان

70 ـ پاسخ يكي از هواداران صوفيگري

چندي پيش در روزنامة پرچم مقاله اي راجع بذم صوفيان و درويشان ديدم كه نام بعضي از بزرگان تصوف هم در آن تصريح شده بود و سبب شگفتي اينجانب گرديد كه چگونه دانشمندي مانند شما راضي ميشود در روزنامه اي كه بنام ايشان منتشر ميشود

69 ـ يك پيام و پاسخ آن

شرحي را كه در شمارة 209 پرچم زير عنوان « گفتگو با بهاييان» بچاپ رسانيدم ماية دل آزردگي برخي از بهائيان تهران گرديده و با زبان يكي از ياران « باوفا» چنين پيامي فرستاده اند :

« شما كه دعوي صلح كل مي كنيد بهر چه بما مي تازيد؟!.

68 ـ بجوانان و جوان انديشگان

در اين گفتار روي سخن بجوانان و جوان انديشگان است و ميخواهم بگفتگويي دربارة رهايي ايران پردازم. ولي بايد نخست مقدمه اي ياد كنم :

67 ـ خواهشمنديم جلو ياوه گويان را بگيريد

در اين چند روز نامه هايي از شهرستانها رسيده و از من مي پرسند : بهر چه ادارة تبليغات اجازه ميدهد كه در راديو تعرض بپرچم و نوشته هايش كنند و كنايه بزنند؟!. از يك ادارة دولتي چه سزاست؟!. اساساً تعرض و كنايه يعني چه؟! ... همه ميدانند كه ما با شاعران بيهوده گو دشمنيم و دشمني خود را با دليلهاي بسيار آشكاره نوشته ايم. همين امسال بود كه چند گفتاري دربارة شعر و نيك و بد آن نوشتيم. سپس گفتارهايي دربارة خراباتيان ـ كه خيام و حافظ از ايشانند ـ نوشته زيان بدآموزيهاي آنها را با دليلهايي از شعرهاشان روشن گردانيديم. باز هم با آواز بلندي ميگوييم : اينها از كوردروني ، جهان باين آراستگي و شگفتي را هيچ و پوچ پنداشته اند ، از گستاخي و بيفرهنگي بجنگ آفريدگار رفته و ايرادها بآفرينش گرفته اند ، از بيخردي چنين دستور داده اند كه بايد انديشة گذشته نكرد و دربند آينده نبود و تنها دم را غنيمت دانست و زندگاني را با مستي و بي پروايي بسر برد.

66 ـ دربـارة صـوفيـان و درويشــان

چند روز پيش در پرچم گفتاري دربارة صوفيگري بخامة آقاي رحيمي چاپ كرديم و اينك ميخواهيم در آن زمينه بيكرشته گفتارهاي ديگري پردازيم. اين نيز همچون شعر بايد دنبال گردد.

اگر ايرانيان توده اي بودند كه نيك و بد شناسند و سود و زيان بفهمند ما دربارة صوفيان بهيچ گفتاري نياز پيدا نمي كرديم.

65 ـ خود نمي كوشنـد و بكوشـش ديگــران نيـز رشـك ميبـرند

در ايران كسان بسياري هستند كه هيچ كوششي در راه توده و كشور نميكنند و از علاقه مندي بكشور و توده تنها بآن بس ميكنند كه در اين مجلس و آن مجلس گله كنند ، و از حال مردم بد گويند و از كمي خواروبار و گراني نرخها و نزديك شدن جنگ و مانند اينها سخن رانده تأسف نمايند و بهمين كار اكتفا كنند. دستة انبوهي از مردم اينحال را دارند و با اين غفلت و ناداني روزگار بسر ميدهند ، و اين نميدانند كه وظايفي در گردن دارند و يك مردي چنانكه بايد مقيد بخاندان خود باشد و آسايش زن و فرزندان خود را فراهم گرداند بايد مقيد بكشور و تودة خود نيز باشد و آزادي و آبادي كشور و آسايش و خرسندي توده را آرزوي خود شناخته در راه آن كوششهايي كند. بخصوص

64 ـ خـواهـران گـرامـي

نوشتة يك بانو
در اين هنگام كه خامة تواناي نويسندة پرچم و پيمان با بيهوده گوئي شاعران نبرد ميكند بر ما بانوان نيز لازم استكه اظهار قدرداني نمائيم براي اينكه اولاً مردهاي ما را از پيروي خراباتيان كه نامرديهاي ديگري در بردارد باز ميدارد و آنان را بشاهراه زندگي و مردانگي رهبري ميكند. دوم آنكه شعرا با كمال بي پروايي و بدون اينكه از روي خواهر و مادر خود شرم كنند عنوانهاي قبيح ديگري دربارة زنان نموده اند.

63 ـ فــــرهنـــــگ

1ـ فرهنگ چيست و براي چيست؟ ...
چنانكه خوانندگان ميدانند در چند شمارة پيش پرسشهايي از آقاي فرهشيد بچاپ رسانيده وعده داديم كه پاسخ آنها را سپس در سرگفتارها بنويسيم. اينك وعدة خود را بجا مي آوريم. چون چند تا از پرسشها دربارة « فرهنگ» بود ميخواهيم نخست بآن پردازيم و چون يك زمينة بسيار مهم و دامنه داريست بايد در چند شماره اين گفتگو را دنبال نمائيم :

نخست بايد ديد : « فرهنگ چيست و براي چيست؟ ...». يكي از نكته هاييكه بايد دانست اينستكه بيشتر مردم چون چشم باز كرده و اين عادتها و كارهاي زندگي را ديده اند درپي حقيقت آنها نبوده اند و از چگونگي آنها و علتي كه دارد و نتيجه اي كه بايد بدهد پرسش نكرده اند ، مثلاً شما اگر از يكتن بپرسيد : « رخت چيست؟ ... چرا بايد آدم رخت بپوشد؟ ...» از اين پرسش شما در شگفت شده خواهد گفت : " عجب سئوالي ميكنيد. رخت هم براي چيست دارد؟ مگر شما ميخواهيد رخت نپوشيم؟! ..."، بيش از اين پاسخي نخواهد توانست و حقيقت آنستكه بيشتر مردم ـ بلكه انبوه ايشان ـ از معني درست رخت ، و اينكه براي چه مي پوشند ، آگاه نيستند.

رخت براي آنستكه