پرچم باهماد آزادگان

46 ـ در بـارة رضـاشـاه پهـلوي و كارهاي زمـان آنشــاه

يكي از كارهاي نيكي كه بايد در ايران انجام گيرد آنستكه كسي يا كساني با يك نظر پاك و بيغرضي كارهاي رضاشاه پهلوي را بگفتگو و جستجو گزارند و نيك و بد همه را روشن گردانند. مردم دربارة او از حقيقت بسيار دورند و نيكيها و بديهاي او را نمي دانند. زيرا آنچه در زمان خودش بود هر كاري ميكرد و چه در روزنامه ها و چه در مجلس شورا و چه در جاهاي ديگر مورد ستايش مي گرديد و كسي زبان بخرده گيري نميتوانست گشود و آنچه اكنون است

45 ـ چرا خردها از كار افتاده

روزنامة كوشش كتابي از فرانسه زير عنوان « سه سال در ايران» ترجمه ميكند كه نويسندة آن كنت گوبينو در آغاز پادشاهي ناصرالدينشاه بعنوان سفارت فرانسه بايران آمده سه سال در اينجا مانده ، و چون مرد دانشمندي بوده كتابهايي دربارة ايران نوشته كه يكي از آنها همينست. كنت گوبينو دربارة ايران چنين مي نويسد :
" اصول استدلال و روش تنقيد اروپايي بهيچوجه در ايران مورد توجه نيست و هواخواه ندارد. شما اگر با يك نفر صوفي ايراني صحبت كنيد و بنيروي استدلال و روش علمي اروپاييان بطلان عقيدة او را ثابت نماييد و نيز با يكنفر علي اللهي صحبت نماييد

44 ـ يكي از دشواريها

چنانكه بارها گفته ايم اين بالا رفتن نرخها ـ از يك نظر ـ گراني نيست و در واقع ارزان شدن پولست. زيرا همه چيز در نوبت خود بالا ميرود. چنانكه مي بينيم همينكه در بازار تكاني پديد مي آيد و بازرگانان و سقط فروشان و ديگران بنرخ كالاها مي افزايند در بيرون نيز هر چيزي بهمان تناسب بالا ميرود. مثلاً كارگر و بنا و باربر مزد بيشتر ميخواهد. كافه چي و رستوران چي پول فزونتر ميگيرد ، پزشك و دندانساز و وكيل حق الزحمه بيشتر مي طلبد. يكي از چيزهاييكه ما در اين دو ساله در تهران مي بينيم و خود شگفت مي نمايد فزوني بهاي ميوه ميباشد. راست است كه ميوه بتهران از بيرون مي آيد و كرايه ها گران گرديده. ولي آيا تفاوت تا باين اندازه خواهد بود؟!..
راستي آنستكه هركسي در نوبت خود جبران بالا رفتن نرخها را مي كند و بهاي كالاي خود را مي افزايد و تنها كساني از اين جبران محرومند كه ماهانة محدودي ميگيرند ، و آنان كاركنان اداره ها ميباشند.

43 ـ گفت و شنيـــد

يكي از آشنايان بنزد من آمده چنين ميگويد : شما اين جمله را تكرار ميكنيد ، " مردم معني زندگاني را نميدانند". اين جملة شگفتيست و بكسان بسياري برميخورد. گفتم : جاي شگفتي و برخورد نيست. با مثالهاي بسياري ميتوان آنرا ثابت گردانيد ولي من بيك مثلي بس ميكنم.
يكي از موضوعهاي مهم زندگاني كار و پيشه است. مردم ايران معني درست آنرا نميدانند.

42 ـ چند سخني با آقاي فرامرزي

چند روز پيش يكي گفت : "روزنامه كيهان نشر ميشود و همة روزنامه ها يادي از آن كردند ولي شما نكرديد". گفتم : " ما از هيچ روزنامه اي ياد نميكنيم و از اين « تعارف» بركناريم. ولي آقاي فرامرزي چون دوست ماست آرزومنديم روزنامة او باين توده و كشور سودمند افتد". اين پاسخيست كه بآن گوينده دادم. ولي ميخواهم در اينجا چند سخني با‌ آقاي فرامرزي برانم.

41 ـ چرا حقايق را نمي پذيرند؟..

يكي از آشنايان چنين ميگويد : " بسياري از مردم اين سخنان شما را نميپذيرند. بارها شده كه در مجلسي گفتگوي نوشته هاي پرچم بميان آمده و كساني بهياهو پرداخته چنين گفته اند : « ما اينها را نمي پذيريم»".
ميگويم : پذيرفتن حقايق اختياري نيست. هر آدمي بايد حقايق را بپذيرد. يكي از فرقهاي بزرگ آدميان با چهارپايان همينست كه خدا بآدميان نيرويي بنام « خرد» براي شناختن حقايق و پذيرفتن آنها داده ولي بچهارپايان چنين نيرويي نداده. پس كساني كه با حقايق نبرد ميكنند بايد گفت : چهارپاياني بصورت آدمي ميباشند بايد گفت : از آدميگري بهره اي ندارند.
از آنسو اينها چارة دردهاست و اگر نپذيرند در اين خواري و بدبختي خواهند ماند. بايد گفت : شما مي توانيد اينها را نپذيريد ، ولي از اين بدبختي رهايي نخواهيد داشت. مي توانيد نپذيريد ولي لگدمال گرديده از ميان خواهيد رفت. اينجهان پياپي ميگردد و مردمان ناشايست را از ميان ميبرد و شما نيز يكي از آنان خواهيد بود.
تو گويي جهان ناز آنان را خواهد كشيد كه بدينسان در برابر حقايق نازفروشي و بي نيازي مينمايند. اين بدان ميماند كه كسي بيك بيماري پستي گرفتار باشد و چون

40 ـ ما خود خواهان سواديم

نكوهشهاييكه در گفتارهاي گذشته از درسخواندگان و سستي عزم و ناستودگي خوي آنها نوشتيم ديده ميشود در برخي از روزنامه ها آن گفتارها را عنوان ميكنند و چنين ميفهمانند كه ما ميخواهيم مردم باسواد نباشند ، و چنين نسبتي بما داده آنگاه از پيش خود بپاسخ ميپردازند. اينست مي نويسيم ما چنان چيزي را نگفته ايم و شما هم بيهوده زحمت نكشيد.
اساساً خواهشمنديم سخن بميان نياوريد و بگزاريد ما مطلب را روشن گردانيم. اين گفتگو نچيزيست كه هركس در آن دخالت كند. اگر كساني باين موضوع و باين گفته ها اهميت ميدهد بايد تا بآخر گوش دهند و نيك بفهمند و بينديشند و آنوقت اگر ايرادي پيدا كردند بگويند. اگر اهميت

39 ـ يك گفت و شنيدي

چون در شمارة پريروز پرچم نامة آقاي آگاه را دربارة بيزاري از شاعري و چشم پوشي از شعرهاي خود بچاپ رسانديم يكي از خوانندگان با من چنين ميگويد : " نامة آن لاري را خواندم راست نوشته ، ولي تند رفته" گفتم : لاري نيست. در لارستان مأموريت دارد. اما اين سخن شما بيمعني است ، زيرا اگر راست گفته ديگر تند رفتنش كدام است؟!. او ميگويد من چون زيان شعرهاي بيهوده را فهميدم بخود چنان كاري را نپسنديدم و آنچه داشتم از ميان بردم ، شما بكجاي اين سخن ايراد داريد؟!. اين كاريست كه هر خردمندي

38 ـ بيهوده گويان را بخود باز گزاريد

سخناني را كه در گفتارهاي گذشتة پرچم دربارة شعر يا در پيرامون پراكنده انديشي ها نوشتيم برخي روزنامه هاي كوچك آنها را عنوان نموده بسخنان خنك برخاسته اند ، و كساني از ياران ميگويند : " چرا بآنها پاسخ نمي نويسيد؟!.." ميگويم : شگفت از شماست كه ميخواهيد بآنها پاسخي نويسيم. چه پاسخي بآنها خواهيم نوشت؟.. آنها اگر منطق ـ فهم و دليل پذير بودند آن نوشته هاي ما سراپا منطق است و بهر سخني دليلهاي روشن ياد كرده ايم. در جاييكه منطق نمي فهمند چه جاي گفتگو با ايشانست؟!..
نافهمي نگريد : ما مي نويسيم « شعر بخشي از سخنست و سخن بايد تابع نياز باشد». آنان هايهوي برمي انگيزند كه بشعرا توهين شده. ما ميگوييم : يكي از علل درماندگي هاي ايرانيان عقيده بجبريگريست و شعرهايي را كه شعراي نافهم در جبريگري سروده اند يادآوري ميكنيم آنان يخه ميدرند كه بافتخارات ايران توهين كرده اند. با چنين كسان بي بهره ـ از ـ خرد ما چه گفتگو توانيم داشت؟!..

37 ـ چرا بجاي سود زيان مي بينيم؟..

از سال 1305[قمري] كه حاجي ميرزاحسن رشديه نخستين دبستان (يا مدرسة جديد) را در تبريز بنياد نهاد تا امروز كه پنجاه و شش سال ميگذرد در ايران در راه معارف (يا فرهنگ) كوششهاي بسياري رفته است. از همان هنگام عقيدة علاقه مندان بكشور و توده اين بود كه بايد مردم را باسواد گردانيد ، و اينست هر يكي باندازة تواناييش در اين راه ميكوشيده.
يكي از پيشگامان در اين راه شادروان امين الدوله بوده. زيرا چون در همان زمانها بواليگري تبريز آمد حاجي ميرزا حسن از دست ملايان و طلبه ها آزار بسيار ديده و پس از چند سال كوشش دبستان را رها كرده بمصر رفته بود ، امين الدوله با تلگراف او را به تبريز خواست و دوباره با دست او دبستان بنياد نهاد كه بشاگردان رخت و نهار نيز داده ميشد. سپس چون ناصرالدينشاه كشته شد و پسرش مظفرالدينشاه بجاي او نشست و پس از چند ماهي امين الدوله را براي صدراعظمي بتهران خواست امين الدوله حاجي ميرزاحسن را با خود همراه آورد و در تهران نيز يك دبستان بزرگي كه با پول او اداره ميشد بنياد گزاشت.
يكي ديگر شادروان شيخ هادي نجم آبادي بود. اين مرد دل آگاه بدشمنيها كه ملايان سالوس با دبستانها مي نمودند پروا نكرده پشتيباني از آنها نشان ميداد و از اينرو چون امين الدوله معزول شد و از تهران بيرون ميرفت نگهداري دبستانها را باو سپرد و آقا شيخ هادي آنچه نگهداري و پشتيباني بود دريغ نگفت.
ديگري شادروان طباطبايي بود كه در تهران دبستان اسلام را بنياد نهاد. ديگري لقمان الممالك بود كه در تبريز مدرسة لقمانيه را (كه گويا بجاي دارالفنون تهران بود) تأسيس كرد. بسياري از حكمرانان و توانگران هر كسي در شهري كه بود يك دبستاني بنياد ميكرد.
اينها از مشروطه بود. پس از مشروطه اين كوششها بسيار بيشتر و ميدان آن بسيار وسيعتر گرديد. آزاديخواهان در همه جا دبستانها بنياد ميگزاردند و مردم را بفرستادن بچه هاي خود برمي انگيختند. در روزنامه ها پياپي گفتارها در تشويق مردم نوشته ميشد ، هر سال بهنگام آزمايش (امتحان) در دبستانها جشن ميگرفتند و شادي و اميدواري بسيار مي نمودند. علاقه مندي ايرانيان باين دبستانها بجايي رسيد كه برخي روزنامه هاي قفقاز بزبان آمده و اين رفتار را بايرانيان ايراد گرفتند.
آنروز دولت دخالت در اين كارها نداشت. خود مردم خرج دبستانها را ميدادند.

36 ـ چگونه ميخواهيد آب پاشيد و آتش را خاموش نبينيد؟!..

در سال 1304 كه از سفر خوزستان برگشته در تهران بيكار بودم روزي بخانة يكي از دوستان مهمان رفتم. چون باهم نشستيم و بگفتگو درآمديم دوست ما چنين گفت : ديروز در مجلسي بوديم چند نفر از روزنامه نويسان و نويسندگان نيز بودند و سخن از درماندگيهاي ايران ميرفت. بيست سالست اين كشور مشروطه شده و در اين مدت كوششهاي بسياري بكار رفته. ولي نتيجه اي بدست نيآمده بلكه ما روز بروز عقب رفته ايم. ميگفتيم علت اين چيست؟.. فلان نويسنده ميگفت : توده بيسواد است. بايد معارف را تعميم و توده را باسواد گردانيد. فلان روزنامه نويس باو پاسخ داده گفت : اساس اخلاقست بايد اخلاق مردم را اصلاح كرد. ديگري گفت : بايد بمردم درس وطن پرستي داد. پيشرفت مردمان اروپا از ميهن پرستيست. باز ديگري گفت : بايد كاري كرد كه قانونها اجرا شود. مردم چون مدتي در زير قانون زندگي كردند خود تربيت ميشوند. بدينسان در يك مجلس چهار عقيده پيدا شد و هر يكي از اينها دليلها براي عقيدة خود ياد ميكرد و يكساعت بيشتر مباحثه ميرفت.
دوست ما اين داستان را ميگفت و مقصودش آن بود كه من بگويم كدام عقيده درستتر است. ولي من چون انديشة روشني نداشتم بخاموشي گراييدم. دوباره پرسيد و گفتم موضوع باين آساني نيست. گفت : من دلم ميخواهد ما ايرانيها يك نصف دارايي خود را بدهيم و درد اين كشور را بدانيم و يك نصف ديگر را بدهيم و چارة آنرا بدست آوريم.
اكنون آن دوست ما مرده است و پس از پانزده سال

35 ـ همه چيز را ميدانند و هيچ چيز را نميدانند

تاكنون بارها گله كرده ايم كه ايرانيان معني « دانستن» را هم نميدانند. همين داستان « قضا و قدر» يك مثل نيكي براي اين موضوع ميباشد.
شما اگر در مجلسي بنشينيد و چنين گفتگو كنيد : " در زندگاني هر كسي بايد بكوشد تا نتيجه بردارد. اگر كسي نكوشد و يا راه كوشش را نداند ناچار در زندگي بسختي خواهد افتاد. همچنين توده ها آنهاييكه نكوشند و يا راه كوشش را ندانند بزيردستي مي افتند و بدبخت مي گردند". اينها را كه سراپا حقايقست شرح دهيد ، خواهيد ديد شنوندگان همگي از درون دل « بلي» ميگويند و سرها را براي تصديق تكان ميدهند ، خواهيد ديد يكي سري تكان داده ميگويد : " بلي « ليس للانسان الا ما سعي»". آن يكي دهان پرباد كرده شعر ميخواند :
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر       كاي نور چشم من بجز از كشته ندروي
آن ديگري با لحن فيلسوفانه ميسرايد : « هر كسي آن درود عاقبت كار كه كشت». چهارمي بنطق پرداخته ميگويد : " بلي آقا ! اين نتيجة كوشش است كه آلمان را بآن مقام رسانيده نتيجة كوشش است كه انگليسيها بيك نصف كره حكومت ميكنند". آن ديگري ميگويد : " من دربارة سعي و عمل مقاله اي نوشته ام". اين ميگويد : " من بتازگي يك قصيده اي سروده ام". اينها را ميگويند و چنين مي فهمانند كه ما اينها را ميدانيم و عقيده مند ميباشيم.
در حاليكه نميدانند و باوري هم ندارند. سخنانيست شنيده و فرا گرفته اند ، ولي نفهميده و باور هم نكرده اند. زيرا كسيكه يكچيز را باور كرده ضد آنرا نپذيرد. شما اگر علم هيئت خوانده و داستان زمين و آفتاب و ديگر كرات را

34 ـ ما در زندگي ناچار نيستيم و چاره داريم

چون در گفتارهايي كه در پيرامون انديشه هاي پراكنده نوشتيم نام « جبريگري» برده گفتيم : بسياري هم عقيده باين دارند و آدميان را در زندگاني ناچار ميشمارند ، كساني از خوانندگان مي پرسند : " پس نظر شما در بارة قضا و قدر چيست؟..." ميگويم : " نپرسيد نظر شما دربارة قضا و قدر چيست ؟..." حقيقت قضا و قدر را بپرسيد.
يكي از لغزشها در ايرانيان آنست كه مي پندارند در جهان حقايقي نيست و هر كس از روي گمان يا پندار يك چيزهايي ميفهمد و آن نظريست كه او دارد. مثلاً ما اين سخناني را كه دربارة درماندگي ايرانيان و علت آنرا مي نويسيم كساني خوانده چنين مي گويند : « اين هم يك نظريست». بارها ديده ايم كه يك موضوعي را كه نوشته و دليلها برايش آورديم يك كسي ضد آنرا نوشته و آورده و چنين خواسته كه ما بچاپ رسانيم ، و چون گفته ايم : " اين نوشتة شما بضد آنست كه ما خود نوشته ايم" پاسخ داده : " آن يك نظريه اي بود اين هم يك نظريه ايست".
همين خود نشان نافهمي و بيچارگي ايرانيان است. چنين مي پندارند در جهان حقايقي نيست. ولي بايد بدانند مثلاً دربارة شعر در ايران سخنان بسياري گفته اند. گاهي آن را وحي خوانده اند.گاهي سحر ناميده اند گاه از صنايع مستظرفه شمرده اند. ولي حقيقتش آن بود كه ما نوشتيم باين دليل كه شما هيچ ايرادي بآن گفته ها نتوانيد گرفت. بخوانيد و جمله بجمله بسنجيد آيا بكدام يكي ايرادي دارد؟!..

33 ـ پراكنده انديشي چه اثري تواند داشت؟..

در چند شمارة پيش نمونه اي از پراكندگي انديشه ها را نشانداديم. كنون ميخواهيم دنبالة سخن را گرفته پيش رويم. ميخواهيم رابطه اي را كه ميانة آن انديشه هاي پراكنده با بدبختي ها و درماندگيهاي ايرانيان است روشن گردانيم. اين بدبختيها و درماندگيها چه ربطي بانديشه هاي پراكنده دارد؟!.. مگر انديشه هم تواند يك تودة بزرگي را بدينسان درمانده گرداند؟!.. براي دانستن اينها بايد چند چيز را بديده گرفت.

32 ـ آيا ميان دموكراسي و باورهاي بيهوده ارتباطي هست؟!

پايگاه :
اكنون پس از نشر گفتارهاي سه ماه نخست پرچم ، خوانندگاني كه آنها را با دقت خوانده اند بنيكي دانسته اند كه آنها برخلاف ظاهر خود كه جستارهاي پراكنده اي مي نمايد همه بهم مربوط بوده و همه يك مقصد را دنبال مي كنند. از سوي ديگر دانسته اند كه با آنكه از زمان گفتارها شصت و اندي سال مي گذرد همچنان آنها درسهاي گرانبهايي را در بر دارند. اين موضوع تصادفي نيست زيرا آن گفتارها سخن از موضوعات پايه اي اجتماع دارند و ما نيز امروز